Monday, November 28, 2005

دین تجربه ای شخصی

عشق
دین تجربه ای شخصی ست
ونمیتوان ان را از کسی به کسی انتقال داد
اما سنتهای تجربه دینی نیز وجود دارد
که به طور حتم باطلند
به دلیل ماهیت تجربه دینی
ادمی در این راه باید تنها سفر کند
بی ردپایی از مسافران دیگر تا راهنمای او باشد
از حسن بصری پرسیدند اسلام چیست؟
و مسلمان کیست؟
میگویند جواب داده است
اسلام در کتابهاست
ومسلمان؟انها در گور خفته اند

بر گرفته از کتاب یک فنجان چای
نوشته اشو


یک روز صبح حاجی به طرف سلول بچه های چپ آمد و گفت لاجوردی گفته هر
کس نماز نخواند به جای هر وعده نماز پنج ضربه شلاق جیره خواهد داشت و یکی از پاسدارهای
زن را مسئول اجرای این حکم کرد. روزانه پنج وعده شلاق داشتیم.صبح ظهر عصر مغرب و
عشا تحمل بیست و پنج ضربه شلاق روز اول امکان داشت ولی روز دوم شلاق روی پاهای ورم
کرده به راستی طاقت فرسا بود.دیدیم که صرف نمی کند و شروع به خواندن نماز کردیم.
دختر هیجده نوزده ساله ای بود که دو برادرش را اعدام کرده بودند و برادر دیگرش نیز در
زندان وضع خوبی نداشت.او در حکمش ابد زیر اعدام بود روزی بیست و پنج ضربه شلاق نیز
جیره داشت.به خاطر اینکه وقتی بازجو از او پرسیده بود که ایدئولوژیت چیست پاسخ داده بود
که کمونیست هستم.حاجی به او گفت که لاجوردی به من ابلاغ کرده که تا وقتی مسلمان نشوی
باید روزی بیست و پنج ضربه شلاق بخوری.او گفت نماز میخواند و دیگر کمونیست نیست
ولی حاجی که بدون شلاق امرش نمیگذشت گفت باید مسلمان .روزی بیست و پنج ضربه شلاق
به او میزدند.پاهایش زخم شده بود و نمیتوانست حتی راه برود یا درست بنشیند و حرکتی کند.
..................................
منبع
کتا ب خوب نگاه کنید راستکی است نوشته پروانه علیزاده
گزارش زندان سال شصت

Friday, November 25, 2005

عاقلان دانند

طبق معمول هر سال تو اذرماه همه وبلاگ نویسای مخالف یا مبارز سعی دارن تا قتل داریوش و پروانه فروهر را هرچه بیشتر زشت و دردناک جلوه بدن و این همونه که میون این اجتماع مجازی مد شده تا یکی شروع کنه و اونای دیگه ولکن قضیه نشن و شروع کنن به نوشتن تا اونجا که از مسیر اصلی خارج شده و بیشتر حاشیه نویسی کنن.طی یک وبگردی یا ولگردی اینترنتی به چند موضوع جالب برخورد کردم مثل همین
تصاویر
اونم تو اوج پیشرفت بشر که واقعا نمیدونم این دیگه چه نوعشه دیدن این تصاویر را به هیچ عنوان به شما توصیه نمیکنم.
هر چند بیشتر به یک شوخی شبیه
انچه که تو این گشت و گذار باز نظرم رو به خودش جلب کرد گروه
تروریستی
اونم میون جوونای ایرونی که واقعا باعث تاسفه, این همون منجلابیه که مذهب اسلام و استعمار به این سرزمین ارمغان اوردن.شاید فکر کنید که ایرانی هر گز به چنین حماقتی دست نمیزنه ذهی خیال باطل هنوز تریبونهای شستشوی مغزی زنده اند تا ایران و ایرانی را به لجن بکشند و ازش یک ادمکش بسازند.همه این موضوعات را برای اینده بگذاریم اما انی که من میخ کوب کرد و سرانجام یک شکم سیر خنده رو با گریه توام کرد
این
بود به این نمیدونم چی باید گفت بیچاره فلک زده مزدور اجنبی اخوند برای
انکه محبوبیتش رو بیشتر کنه دست به چه کارهایی که نمیزنه گویا فهمیده که نه تنها عمر حکومت بلکه عمر خود جانورش هم به پایان رسیده برای همین اخرین تیرهاش در میکنه تا شاید به عمر چپاولهاش اضافه کنه و برای اینده جایگاهی حتی کوچک فراهم بکنه.امان از مکر و حیله اخوند که پایان نداره به قول خودشان الله از همه حیله گرتره که این هم از ایات اسمانیشونه.طبق خبری که تو این سایت اومده هفته گذشته در مشهد سگی به حرم رضا پیشوای هشتم شیعیان رفته و زار زارگریه کرده که علتش هم نامعلومه که چرا یک سگ باید به این مکان بره و گریه کنه.من در این بین موندم که این حیوون چگونه از اون حفاظ امنیتی و حضور جمعیت عبور کرده و خودش رو به وانجا رسونده به طوری که هیچ کس تا اون لحظه متوجه حضورش نشده .تصور کنید اگربه جای این سگ شخصی حامل بمب می بود اونوقت چی میشد .جالبه تو این خبر اومده تنها دوربینهای امنیتی متوجه حضور سگ شد ن.بنده شخصا بارها و بارها به این مکان رفتم و دور تا دور اونجا رو بخوبی میشناسم محاله کسی بتونه بدون اجازه نگهبانها وارد محوطه بشه.حالا تصور کنید اگر این سگ تعلیم دیده یا به مواد خاصی معتاد شده باشه با این تعاریف ایا سگ با اون شامه بویایی قوی نمیتونست به این مکان راهنمایی بشه .در حالیکه عبور از ان سد امنیتی محال است و طبق این خبر هیچ شخصی ورود سگ رو به داخل محوطه مشاهده نکرده.این موضوع من یاد اون فیلمها و تصاویر ساختگی میندازه که توسط خود رژیم دروغ و کلاهبرداری اعلام شد . مثل فیلمی از اقای ابولفضل در یکی از مکانهای زیارتی شیعه در عراق.در این بین تحلیلی از جناب
زیتون
خواندنیست

Monday, November 21, 2005

سگ را بجنبان

اون شب وقتی از سر خیابان پیچیدم تا وارد کوچه بشم ناگاه چشمم به او افتاد وقتی متوجه حضور من شد مات و حیران مانده بود
نمیدانست چکار کند از خجالت سرش را پایین انداخته بود و من حیرانتر خیره او شده بودم حتی تو چشمای من به سختی نگاه میکرد از زیر گاهی نگاهم میکرد و باز احساس شرمساری را در تمام وجودش حس میکردم تمام وجودم گرم شده بود و برای لحظاتی سرمارو
فراموش کرده بودم به شدت ترسیده بود. بیچاره از شدت رنجهای زندگی انچنان پشتش خمیده بود گمان میکردی هشتاد سالش است و سالها بیل و کلنگ تنها همدش بوده. گویا خلوتش رو بهم ریختم داشت میان اشغالها شام شبش رو جستجو میکرد از گرسنگی استخوانهای بدنش بدون نیاز به رادیولوژی دیده میشد نمیدانید چه صحنه ای بود واقعا از تمام وجود خودم بدم امده بود از اینکه چرا
زندگی اینهمه بی رحمه و انسانها سازندگان این پایه های بیرحمیند, کاش بودی و میدیدی اون توله سگی روکه همه عمرش به هفت هشت ماه نمیرسید انقدر از هیبتش شرمسار بود که حتی نگاهی هم به من نمی کرد تنها سرش را مانند مجرمی پایین انداخته بود تمام بدنش بدون مو و پشم از کف دست هم صافتر بود اونم تو سرمای پاییز .مثل اینکه روزگار اینجا هم با او یار نبود اصلا هیبتش شده بود شبیه یه موش اب کشیده اونقدر با شرمندگی نگاه میکرد که من یاد ادمای سرخورده جامعه انداخت یاد اون ادمایی که شبشون میاد اما شامشون نمیاد اونایی که از صبح تا بوق سگ برای یه لقمه نون جون میکنن ادمایی که همیشه لباسای ژولیده به تن دارن و ماهی یکبار هم رنگ حموم نمیبینن ادمایی که وقتی مریض میشن درد رو تحمل میکنن اما هیچ طبیبی نمیرن. یاد پیرزنی افتادم که تو یه سوراخ تو یه تپه زندگی میکنه یاد اون کودک واکسی تو پارک و....هر چی بگم کمه اما دیدن این حیوون به اصطلاح زبون بسته که با اون حرکاتش گویای خیلی از واقعیتها بود فاصله طبقاتی داخل جامعه رو به ذهنم یاداوری کردواقعا اگه اون ازیه نژاد خوب بود الان تو یه جای خوب روی دو تا دستاش لمیده بود و شکمش سیر شده بود از گوشت و استخوان فراوون و حتما الان شناسنامه داشت و کلی قیمت, دیدن اون اقایی رو به یادم اورد که وقتی سگ نژاد اصیلش مریض شد بردش به دکتر و دوا درمونش کرد حالا همین وضعیت رو تو زندگی همین انسانها تصور کنیم حتما افراد بالا شهرها و ثروتمندا از نژاد خوبن مٍثل شیانلو .بولداگ و....اما اونایی که تو محله های پایین شهرن ازنژاد معمولین, حقیقتا که ایجاد نظام طبقاتی تو زندگی ادما تا چه حد جلو رفته که تو سرنوشت حیوانات هم تاثیر گذاشته و بیچاره سگ به جای انکه ازدیدن من شروع به پارس کردن کنه تنها احساس شرمساری میکنه, پس از لحظاتی حیوان ارام ارام از کنارم رد شد و تو تاریکیه شب گم شد اما این من بودم که مات و مبهوت برای مدتها به اونجا خیره شده بودم ومبهوت نگاه میکردم .ساعتها فکر این موضوع من رها نکرد و واقعا زندگی را انسان نه تنها به خودش بلکه به همه موجودات تلخ و تنگ کرده
به قول سهراب گل شب بو چه کم از لاله قرمز دارد
این همان فاشیسم است به حیوانات هم رحم نمیکند
همه ما خود را برتر میدانیم و این همان ریشه فاشیسم است
تبعیض در رنگ .نژاد.مذهب و غیره

Saturday, November 19, 2005

باش تا صبح دولتت بدمد

وقتی که خیلی کوچیکتر بودم فکر میکردم این تنها تازی بوده که هزار و چهارصد سال پیش به این
مرزو بوم هجوم اورده و علاوه بر تمام جنایات و تجاوزهایی که کرده فقر فرهنگی خیلی بزرگی به جای گذاشته
اونم سالها گریبانگیر این مردم ساده هست و تا رفتنش نسلهای زیادی قربانی این فرهنگ میشن
اما فکر نمیکنم هیچوقت ننگ این تفکر از جامعه ایرانی بیرون بره
سالها بعد وقتی عمیق تر به فکر رفتم و برگهایی از تاریخ ورق زدم متوجه موضوعات تازه ای شدم
و اینکه سالهاست نبض اصلی حکومتها به دست همین ملاهای شپشوشه ریش درازه و الان قرنهاست که
اموال و ثروتهای این مردم یا به قول اقا امت به غارت میره و این تنها شامل حکومت اقا نمیشه مثلا همون خاندان بی لیاقت قاجاریه
چطور سرمایه های عظیم این اب و خاک رو به این انگلیسیها به بهای ناچیزی میدادن و یا در مقابل سفری به جهت عیش و نوش و شب زنده داریهای اقایون چه
قراردادهای پنهانی بسته شده نکته های کوچکتر برای پیدا کردن ردپای انگلیس یا همون روباه پیر وجود داره مثل همین حکومت رضا خان
اگر خوب توجه کنید متوجه میشید چگونه شاه یک سرزمین به راحتی توسط انگلیسیا برکنار میشه وبه جای او پسرش را بر سر کار میگمارند
موضوع مهم در اینجاست که رضاخان فلک زده پس از ان همه خدمت به جزیره ای دور از وطن, موریس تبعید میشود اما خمینیه
ملئون را به نوفلنوشاتو میفرستند
تا در انجا به خوشگذرانی بپردازد
از همه بدتر محمد رضا شاه به جای پدر بر تخت مینشیند ایا او لیاقت داشت ایا او به پدر خیانت نکرد با این وجود او چگونه میتوانست پادشاه خوبی برای این مردم باشد
نمیدانم قضاوت به عهده خودتان اما شاید این تصور که او از سر دلسوزی این مسئولیت را قبول کرده نیز در ذهن خطور کند
شاید هم نوعی رقابت بین پسران خانواده باعث قبول این مقام توسط او شده...به هرحال دیدگاهها متفاوت است
اما مسیله انقلاب هفتاد و نه و ایجاد حکومت اسلامی , چطور حکومتی با ان همه نظم و پیشرفت ناگهان سقوط کرد
ایا این همان دستان نامریی انگلیس و فرزندش امریکا نبود که زمینه را برای ایجاد حکومتی فرمانبردار فراهم کرد تا هر چه راحتتر سرمایه های
این سرزمین را چپاول کند دسیسه هایی که حتی به فکر هیچ کس نمیرسید از جمله تربیت نیروهایی در خارج از کشور انهم در کشورهای استعمار زده دیگر مانند مصر و سوریه
برای ایجاد یک حکومت جدید شخصیتهایی مانند بهشتی .قطب زاده .ملای شیاد خاتمی و.......بسیاری از افراد دیگر که همچنان ناشناسند و البته چهره هایی مانند علیرضا نوری زاده و اقای ذاکری را از یاد نبریم تمامی اینها از و طن فروشان و ادم کشان همان انگلیس هستند و نقش رادیو بی بی سی را درست در خاطر بسپاریم که چگونه و عکس خمینی را در ماه نشان همین مردم ساده لوح داد
تولید توطیه بر علیه حکومت در زمانهای خاص از دیگر تدابیر این مادر و فرزند بود توطئه هایی مانند کشتار مردم توسط ارتش ویا ساواک
توطیه قتل غلامرضا تختی ویا شخصیتهای مهم دیگر.توطیه غارت اموال ملی مانند غارت موزه ها و یا صادرات پنهانی نفت به انگلیس وامریکا
از این نمونه توطئه ها فراوان استفاده شد تا حکومت محمد رضا شاه به زانو در امد
اما تو گمان نکن که اگر حکومت ایران صبح و شام شعار ضد امریکایی میدهد واقعا با امریکا دشمنی دارد انها همه بخشی از سیاست است تا
همچنان سرت را به جای برف زیر اب کنند بی شک شبهایی که تودر خواب ناز به سر میبری ویا روزت را صرف گرفتاریهایت میکنی
نفت و بخشی از ثروتهای این سرزمین در حال حرکت به سوی اربابان بزرگترشان هستند در حالی که پول سرزمینت با انهمه درامد سالانه نفتی هزار واحد
کمتر از یک پوند انگلیسیست
و تو ای ملا این را بدان عمر تو نیز کوتاست وقتی که نوکری در مقابل اربابش سرکشی کند مطمین باش که پای اوراق مرگ را انگشت
زده
دیری نخواهد بود که مهره های جدید پرورش یافته در فرنگ بر جایگاه شما خواهند نشست و محاکمه تان میکنند
باش تا صبح دولتت بدمد
برای اگاهی بیشتر از این موضوع کتاب زیر را حتما بخوانید تا دستهای پنهانی در این کشور را بیشتر و بهتر بشناسید
خاطرات جعفر شفیع زاده

Monday, November 14, 2005

ترمیناتور سه و نیم

ترميناتور سه و نيم محصولي جديد از اقا البته اين فيلم به نامهاي ديگري تحت عنوان مرد ميمون نما نيز شناخته شده شخصيت اصلي فيلم اينبار ارنولد شوارتزنگر همان فرماندار کاليفورنيا نيست بلکه اينبار مردي نصفه و نيمه است او بيش از يک فرماندار مقام دارد ميدانيد اين شخصيت همان پرزديدنت آی ار خودمان است .او چند وقت پيش اولين سکانس فيلم هيجاني نادبودگر سه و نيم را بازي کرد انچه که فيلم را بيش ازمجموعه هاي قبلي نادبودگر جالب کرده اکران فيلم به صورت زنده است.در يکي از سکانسهاي فيلم پرزيدنت اعلام به نابودي اسراييل و محو ان از روي زمين ميکند. همانطور که معلوم است در اين فيلم مرد جيوه اي جاي خودش را به اسراييل داده و
ارتش انتحاريون
به ياري پرزيدنت مي ايد اين همان سناريوي جديد سر کار گذاري امت و جهان است که توسط اغا مهدي حيرون نوشته شده اين فيلم جديد از تکنولوژي روز هم جلو زده و از تکنيکهاي حوزوي بهره ميبره تازه از نيروهاي جديدتري هم به نام دوپا يا نه سه پا هم استفاده ميکنه اما اين بار جاي نيروي ايزد و اهريمن عوض شده
يکي از ياران
اغاي به درک شده
به او کمک
ميکنه مثل عمليات کشتار سال شصت و هفت و يا کشتار جوانان در چند سال اول انقلاب و امروز قرار گرفتن در مناطق ثروتمندان و بازي در سناريوي جديد ترميناتور.ميدونيد که تو اين جنگل ملا نابوديه اسراييل و صرف سرمايه هاي هنگفت در اين راه و فراهم کردن زمينه هاي ظهور اغا منظورم همون مهدي در به دره که فکر کنم اخرش از ماتحته الاغ ظهور کنه واجبتر از مرگ انسانهاي کارتون خوابه و
ده ميليون بيکار
يا به گفته خود اغا
چهار ميليون بيکار
اونقدر مهم نيستند که نابودي يه تعداد يهودي اونم معلوم نيست خصومت اين دو گروه يهودي و مسلمون مال چه زمانيه با اون کشتارها و قتلهاي دسته جمعي که اغا و دارودستش انجام دادن واجبه که اغايون يه حمله انتحاري اول به خودشون بکنن يا به قولي يه جوالدوز به خودت يه سوزن به ......

Tuesday, November 08, 2005

عدالت اسلامی

امروز کشور ایران مهد عدالت است و دقیقا همان اسلام ناب محمد و قبیله اش. میبینید این عدالت است که از در و دیوار دادگستریهای حکومت اسلام بالا میرود مردم ایران بیش از همیشه تاریخ احساس رضایت میکنند.هیچ کس دیگر نمینالد دیگر کسی به ناحق کشته نمیشود و امت اسلام از عدل اسلام احساس رضایت دارندکسی حتی شکوه نامه ای هم به خاندان ولایت نمینویسد دیگر هیچ حقی ناحق نمیشود گویا همه مرده اند این همه عدل و برابری کجای دنیا سراغ دارید زنان تو سری میخورند اما باز راضی اند و خوشحالند که مردشان غیرتی است و دست بزن دارد و ضربهن را خوب به جای میاورد.دست به خودفروشی میزند و احساس لذت از تمام وجودش فوران میکند. مردان اسلام و ال علی به نماز جمعه میروند و خوشحالتر برمیگردندمردان این مملکت بیشتر از زنان خودفروشی میکننداما باز افتخار میکنند و سکوت را بر میگزینند همان نشانه رضایت باستانی .او و خانواده اش را به دار میکشند اطرافیانش همه خوشحال میشوند گویی عازم سفر فرنگ شده واقعا این همه عدالت که این تنها گوشه چشمی از ان بود کجا یافت میشودو قانون تو بمیر تا من زنده بمانم که اولین قانون عدالت اسلامیست در کدام ایین ومسلک این همه تذکر داده شده .عدالت اینجاست که همین دیروز در یکی از شهرهای شمالی دو جوان بیگناه را که تنها به خاطر شرایط اجتماعی و محیط بی سوادی که در ان قرار داشتند دست به اعمال شرورانه ای میزدند در ملا
عموم و در میان چشمان مردم یا همان امت اسلام به دار اویختند
علی خرطوم
یا همان علی اصغر جوانیست که تازگی
دوباره دستگیر شده این فرد نیز دست به همان اعمال در منطقه بازار تهران میزند اما هر بار به دلیل داشتن وضع مالی مناسب از زندان ازاد میشودمن خواهان اعدام این شخص نیستم اصلا به طور کل با قانون اعدام مخالفم اما عدالت اجتماعی را ببینید دو جوان به خاطر همین جرایم محکوم به مرگ میشوند تنها به دلیل اینکه پدر انها سرمایه دار نیست واز طبقه ضعیف اجتماعی ا ندو توان پرداخت چنین پولهایی را ندارند این همان عدالت است که مردم از رضایت دران غوطه میخورند و پر پر میزنند این همان اسلام شماست .برای روح ان دو جوان که قربانی مردم و این حکومت شدند ارامشی از تمام وجود ارزو میکنم

Monday, November 07, 2005

خودکشی

به سختي چشمهايش را باز ميکند همه جا را تار ميبيند مات و مبهوت است از طرفي احساس خاصي دارد گويي سبک شده است ارامش عميقي همه وجودش را فرا گرفته و احساس خوبي دارد به هيچ عنوان خسته نيست حس نشاط و شادماني دارد اما حيران اين وضعيتش است.سعي ميکند تا بلند شود و حرکت کند سرش را که بلند مي کند ناگهان احساس دردي در دو طرف سرش او راگيج ميکند به سرعت چشمهايش را ميبندد بعد کمي صبر سرش ارام ميگيرد سپس چشمهايش را ميمالد وقتي که خوب چشمانش را باز ميکند از صحنه اي که ديده انقدر ناراحت است که دوباره در دل شروع به بد و بيراه گفتن به بخت و اقبال بدش ميکند که حتي براي کشتن خودش هم شانس با او يار نيست گويي نميخواهد از اين همه رنج و عذاب راحت شود( بله او در بيمارستان است .متاسفانه در جامعه اي زندگي ميکنيم که خودکشي هر روز در حال افزايش است علاوه بر انهايي که توسط رژيم به قتل ميرسند عده اي به دليل شرايط موجود دست به خودکشي ميزنند در اين شرايط هم مسئوليت مرگ اين افراد به گردن حکومت است (اون همه مسئوليت پذيري که تو حکومت وجود داره .جامعه اي خشک و بي احساس عدم وجود زمينه هاي شادي و جشن و سرورهاي اجتماعي براي مردم وبه وجود اوردن روزهايي براي عذاداري در تاريخ کشور که تعدادشان هم به لطف اقا کم نيست سبب افزايش بيماري افسردگي در بين تمامي مردم در هر قشروجايگاهي شده است وديگري به وجود اوردن مشکلات اقتصادي که حاصل اقتصاد مريضيست که او خود محصول هجوم روابط وباندبازيهاي اقا است مثلا به غير از چپاولهاي پنهاني اقا ميتوان به بودجه هايي اشاره کرد که اقا و انصارش براي ظهور مهدي دربه در تو جمکران تصويب کردن و يا هزينه هاي هنگفت مسجدسازي مثل همين مسجد کنار تياترشهريا همين مسجد جمکران يا حرم اقا و بر وبچ .از سويي وجود رسانه هايي بي احساستر که فقط چرنديات مذهبي سياسي اقايون رو به نمايش ميزارن و هيچ خبري از مردم نيست. اوقات فراقتم که قوربونش برم پيوسته به ساعات اضافه کاري براي اربابان وام دار به رژيم ,حضور مواد مخدر از تمام انواعش ونبود زمينه هاي ارضاي جنسي که اصليترين بخش اين زنجيره رو تشکيل ميده باعث کاملتر شدن يک جامعه بيمار و رواني پر از جنايت ميشه.بعلاوه بيکاري و کنکور کذایی .کاش ميتونستيم در مورد ارضائ جنسي بيشتر فکر کنيم و با چرت و پرتاي مذهبي ازش جلوگيري نکنيم اين مسئله موضوع کوچيکي نيست اين همونه که فرويد فهميد اما اون پيامبراي يه لا قبا نفهميدن .خلاصه تمام عوامل فوق به همرا علتهاي ديگه اي که به فضاي بيشتري احتياج داره دست به دست هم دادن تا امروز مردم اين اب و خاک دست به خودکشي بزنن راستي تا يادم نرفته بگم که يکي از بزرگترين عوامل خودکشي زنان و دختران در ايران وجود تفکرات پست و ناچيز مذهبي و سنتيه که توسط مردان بر اين حکمرانان خيالي احمال ميشه خلاصه اگر جايي مثل روزنامه شرق خوندي که روزانه يازده نفر در ايران دست به خودکشي ميزنن و امار خودکشي ازدويست و يک مورد در سال شصت به سه هزارودويست و هفتادو پنج نفر تو سال هشتاد رسيده تعجب نکن و شروع کن به تاسف خوردن که داري از چه تفکري حمايت ميکني و ساکت نشستي تو خونت صدات در نميادهفته پيش يک دانشجوي رشته کارشناسي ارشد صنايع غذايي دانشگاه شهيد بهشتي بيست و نه ساله از طبقه ششم خوابگاه دست به خودکشي زده و خودش و انداخته پايين (اينطور گفته شده. از اين دست خودکشي فراوونه, براي اگاهي بيشتر کافيه سري به بخش مسموميت و يا سوختگي بعضي بيمارستانا بزنين .وارد بخش مسموميت ميشم به بخش زنان ما را راهي نيست اينطور که معلومه بخش زنان پره و تخت خالي فعلا ديده نميشه خوب به قسمت مردا ميرم يه سرباز که به دليل مصرف قرص خواب اينجاست اينو خودش ميگه معلوم نيست چقدر راست ميگه.اونطرفتر يه پيرمرد که تو کماست و پيرزني که براش زار زار گريه ميکنه ميگه شوهرشه وبه دليل خوردن تریاک حالش بد شده اوردنش اينجا الان چند روز تو کماست و هنوز به هوش نيومده.معلومه کس و کاري نداره از اين ادما فراون داريم پيرمردا و پيرزنايي که جوونيشون رو براي يه لقمه نون و ثروتمندتر شدن ارباب نابود کردن و براي تمام عمر کار سخت انجام دادن و حالا که پير شدن ديگه به درد ارباب نميخورن و بيکار شدن از همه مهمتر علاوه بر بيکاري هيچ بيمه و پس اندازي هم ندارن و براي درداي حاصل از کار پولي براي دکتر ندارن براي همين از مسکن هميشگي ترياک بهره ميبرن به قول خودشون ديگه لازم نيست براي هر دردي يه دکتر برن ترياک خودش دواي همه درداست اين پيرمرد بيگناه قرباني همين استثماره. اونطرفتر روي تخت ديگه يه مرد ميانسال تو فکره اون نميتونه صحبت کنه از پرستار در موردش ميپرسم ميگه مايه دار بوده اما يه شير پاک خورده اي سرش کلاه گذاشته همه مالشو برده اونم نميدونم چي خورده تا خودکشي کنه. يه جوون اونجاست که تک فرزنده سيگار ميکشه اونم تو بيمارستان .سني نداره ميگه مادر پدرش هر دو کارمندن از نظر مالي هم مشکلي نداره اما به خاطر زندگي يکنواختش کلي قرص خورده تا زندگيش تنوع پيدا کنه اخر اتاق يه پيرمرد روتختش نشسته ميرم سراغش از علت اومدنش به اونجا سوال ميکنم ميگه به خاطر دخترش دست به خودکشي ميخواسته بزنه کلي سم خورده .ميگه دخترش ميخواسته با يه پسر ازدواج کنه اما او راضي نبوده, چندتا تخت ديگه هم يه جوون کم سن وسال خوابيده که يک کم از نظر رواني معلومه مشکل داره ازدواج کرده و نامزدشم اونجاست خيلي دوستش داره دختره به خاطر اين پسر رواني رفته النگوهاشو فروخته تا خرج بيمارستانش رو بده ,تخت اخري هم مال يه پسريه که عاشق شده سني نداره سال اخر دبيرستانه اينارو دوستش که اونجانشسته ميگه, اون ميگه الان سه روز دوستش تو کماست و هنوز به هوش نيومده .از علتش ميپرسم ميگه يه دختر ي رو ميخواد بهش نميدن .اين براي بار سومه که خودکشي ميکنه.
اينم يه روز با ايرانيان از جان گذشته بود اما تماميه اينها ريشه در فرهنگ و قوانين اجتماعي دارد

Thursday, November 03, 2005

ماه خزان

این ماه خزان قمری ام تموم شد دیگه خسته شدم از این همه دردسر گرسنگی اونم به خاطر هیچ و پوچ فقط به خاطر اینکه یه عده کم عقل میخوان به خدای احمق تر از خودشون وفادار باشن از طرف دیگه یه عده زرنگم میخوان از طریق همین عوام به بقیه ام حکومت کنن این ماه بربریاست که به غیر از ضرر هیچی دیگه برا من نداشت نمیدونم شما میخواید گرسنگی بکشید اخه ماروسنه نه خلاصه تو این مدت یه عده پولدار زرنگ از فرصت سوءاستفاده میکنن و از دادن صبحانه و ناهار کارگرا خودداری می کنن اخه اون کارگر چه گناهی کرده که باید با شکم گرسنه کار کنه
فکر میکنم تو قانون نا ا سا سی این مملکت برای روزه خواری در ملا عام هم یه تنبیهی در نظر گرفتن طبق معمول کوچکترین مجازات شلاق
نمی فهمم اخه چه فایده ای تو این روزه که خودشون رو گرسنه نگه میدارن اونوقت شب که شد یه دفعه به اندازه یه اسب استرالیایی هرچی که تو روز نخوردن و یه دفعه می بلعن اینم یه نوع لجنخواریه .اونوقت یه دکتر احمق میاد تو تلویزیون شروع میکنه به قصه بافتن از فوایدی که تا اطلاع ثانوی در دسترس نیست اخه این فکل کرواتیارو از وقتی که فهمیدن چرت و پرتای یه ملای شپشو اثر نداره اوردن خلاصه چارتا بیسواد اگه روزه بگیرن و از اسلام تعریف کنن براشون کلی تبلیغات
خودتون قضاوت کنید تا کجا افسار یه مشت احمق به دستشون گرفتن که این بدبختا باید تا روزی که اون علی تک دست شیره ای معروف به علی گالیله نگفته مثل حیوونای دست پرورده حرف گوش کنن و روزه بگیرن واقعا که مردم لایق حکومتهاشونن (چاک حمق رفو ناپذیره مگر با مرگ )

Free Site Counters
sokoot night