Friday, June 16, 2006

حلوای دموکراسی

انسان یا همان موجود ناشناخته قرن بیست یکم هر روز پا را فراتر می نهد تا یک قدم به جلو در جهت دستیابی به خواستها و آرزوهای بی انتهای خودش بردارد و در این میان از هیچ کوششی چشم بر نمی دارد و ازاینکه در این مسیر بسیاری انسانهای دیگر جان ناقابلشان را از دست بدهند ابائی ندارد
انسان موجود ستیزه جو, پرخاشگر, قدرت طلب, مستبد و خودرای از همان دوران کهن تنها یک هدف را دنبال می کرده است و آن کشف آمال ناخواسته ای که در طول حیات او در ذهنش شکل گرفته است و این هدف همان جاودانگیست
او برای این کار خدای را آفرید و سپس تحت شرایطی که خود و منافع فردیش را در خطر نابودی دید خداوند را کشت
تاریخ و تکرار آن جزئی انکارناپذیر از زندگی بشر است از همان دوران که انسان حس خودکامگی را در باطن خویش لمس کرد کشتار و ظلم به هم نوع را در سرلوحه کارهایش قرار داد
اما در این میان بودند تعدادی نه چندان زیاد از انسانهای راستین و حقیقت پرست, افرادی چون سقراط که به راستی در این مدت کوتاه زندگی اسیر جبر زمان و تاریخ نشدند و از کتمان حقایق در میان مردم جلوگیری کردند
روزها می گذرد, ماه و خورشید به وظیفه خودشان عمل می کنند و زمین این جولانگاه امروز موجود دوپا, انسان میلیونها سال است که به دور خود و خورشید در گردش است, ما انسانها می آئیم و می رویم حرکات صعودی انسان به سمت پیشرفتهای علمی و انسانی هر چند با سرعتی کند باز هم به حرکت خود به سمت جلو ادامه می دهد و در این برهه از تاریخ سرعت آن بیشتر از همیشه شده است اما باز هم یادآور باشیم که هرگز حس قدرت طلبی درون انسان از بین نخواهد رفت و تصور یک مدینه فاضله تنها توّهم و خیالی خام است و حتی ایجاد بهشت شدّاد هم نمی تواند این آرزوی دست نایافتنی را محقّق کند
باری تمام آنچه که بر این متن رفت پیش زمینه ای بود تا بدانیم که تمامیّه حکومتهای دیکتاتور و خوکامه در گذار تاریخ و پیشرفت فرهنگی جامعه از بین خواهند رفت امّا این حس جاه طلبی درون انسان باقی خواهد ماند و هرزگاهی به سمت بیرون و اجتماع جلوه می کند و انسان هیچگاه که من و تو تصورش را بکنیم به مرزهای واقعی سرزمین دموکراسی دست نخواهد یافت و این تنها شعاریست که جماعتی برای کسب شهرت و جاودانگی در کتب آیندگان برای دیگر اقشار جامعه می دهند
خب آن دیگری برای کسب شهرت دست به کشتار دسته جمعی می زند و نامش می شود هیتلر, خمینی و یا....و این یکی هم شعار می- دهد, افشا می کند, مردم را به خیابان دعوت می کند, به زندان آن دیکتاتور می رود و سپس از دست جان برکفان ثروت مملکتش در خارج از سرزمین مادریش جایزه می گیرد, مدال افتخار کسب می کند و بعد اگر به همین جا قانع باشد از این پس سکوت اختیار می کند و اگر تب قدرت رهایش نکند بیکار نخواهد نشست دوباره شروع می کند, امّا اینبار از ترس چماق دیکتاتور مکان امنی را انتخاب می کند و شروع می کند به تحریک مردم در این بین اگر خودش یک چماق ناقابل خرده باشد از آن هالوکاست می سازد و اگر زندانی که عقایدش هم راستای تفکّرات و ایدئولوژیهای او نباشد همچنین در آستانه اعدام قرار گرفته باشد به صورتی بسیار وقیح به فراموشی می سپارد و خودش را می زند به همان کوچه معروف چپ علی خودمان

آری از آنروز همه همّ و غمشان این شد که از پس خوردن یک چماق داد آزادی سر دهند و کاسه داغتر از آش شوند و یاد بگیرند چگونه مردم زحمتکش و جوانان ساده لوح این دنیای کوچک را به خیابانها بیاورند و سپر بلا کنند و خودشان حتی بدون عینک دودی جلوی آفتاب هم نروند
این بود که کلاغ هرگز به خانه اش نرسید و از آن پس گروههای متفاوتی با نامهای فرنگی و داخلی مانند کمونیست, مارکسیست, سلطنت طلب (سلطه جویان-طاغوت), فیمینیست(جنبش مرد ستیز), لیبرالیست,مجاهدین خلق, روشنفکران اسلامی(جلّ الخالق- عجیبا غریبا), چریکهای فدائی, سوسیالیست, مشروطه خواه و................ با عنوان اپوزیسیون بر آن شدند تا به وظیفه الهی خود عمل کنند و در این راه از هیچ کوششی فرو گذار نشوند (حتی به قیمت جان مردم) تا اینکه خانه کلاغ را پیدا کنند و راه رسیدن به شهرت یا همان آزادی را برای خود هموار کنند و فرصت گرانبها را غنیمت شمارند و از حضور ملّا در کشور استفاده کافی را ببرند زیرا پس از این کسب جایزه و مدال مشکل خواهد شد و گوی و میدان معلوم نیست به دست کدامیک می افتد
_____________________________________________________________________
بیست و دوّم خرداد هم با تحقیر و حمله به زنان به پایان رسید گروهی این شبها را در زندان دهشتناک اوین به سر می برند, در این روز رژیم ددمنشان اسلامی به سرکردگی سیّد علی, رابط امام زمان بر خلاف دفعات پیشین از زنان شعله زرد پز علاوه بر مردان چماقدار برای سرکوب اجتماع آرام زنان معترض به حقوقشان استفاده کرد
سربازان گمنام یا ره گم کرده امام زمان از لشکر زرهی عشرت شائق, مادر همه شعله زردپزها بیست و دوّم خرداد به خیابان آمدند و به جای اینکه در آشپزخانه هایشان ملاغه به دست منتظر شوهر یا شوهرانشان باشند در کنار دیگر همسنگران آدمخوارشان باطوم به دست به سمت زنان و دختران بی گناه یورش بردند و از جمع آوری ثواب در این امر خطیر از هیچ عمل ناصوابی کوتاهی نکردند و تا جائی پیش رفتند که یکی از زنان را به شکل بسیار فجیعی بر روی آسفالت خیابان کشیدند
بیست و دوّم خرداد فرزندان خلف بیت رهبری برای حفاظت از امّ القری یکبار دیگر ثابت کردند که هنوز چگونه آدمخوارانی هستند و اسلام ناب محمدی را بار دیگر به همه اهل خرد یادآوری کردند

6 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام آريا جان

ممنون از اطلاعات تو عزيز مبنی بر فيلتر شدن وبلاگ من
اينها چی رو فيلتر نميکنن که از وبلاگ من بگذرند ، آخه ميخوام بدونم اگر وبلاگ من فيلتر نشه رژيم با وجود وبلاگ من کله پا ميشه ؟؟؟ اين نشان بدبختی و خار بودن رژيم جمهوری اسلاميست

متاسفانه آريا جان ، تاريخ ايران هميشه در حال تکرار شدن است و ملت ايران در هيچ مقطع از زمان از تاريخ دست عبرت نگرفته و نخواهد گرفت

June 21, 2006 7:37 AM  
Anonymous Anonymous said...

اومدم بعد از روزها . مینوسیم دوباره . می خونم دوباره . سلام

June 25, 2006 1:04 AM  
Anonymous Anonymous said...

آريا عزيز واقعا دلم بدرد آمد!

نه تنها از آن زنان شير دل كه آزادي را با باتوم خوردن فرياد زدن بلكه از اون بي غيرتهايي كه خواهر و مادر خودشان را اينگونه بدون پشتيباني به اميد خدا رها كردن!

بنظر ميرسه غيرت اينكه اگر كسي چپ به دختر همسايه نگاه ميكرد و روزگارش سياه ميشد از بين ما ايروني ها رفته
.
ديگه حتي ككه مون هم نميگزه اگه بگن دختران ايران نوادگان كوروش در پاكستان افغانستان و دبي مثل برده خريد و فروش ميشن.

ديگه پشتيبان هم ديگه نيستيم!
27 غيرت ما رو گرفتن و فقط از براي گرفتن حق سرنوشت براي فلسطين سخن گفتند!

از زندان اوين گذشتند و به فكر تروريستهاي زندان گو آنتانامو افتادند!

از نون كارتن خوابها گذشتن و به فكر تروريستهاي حماس افتادند!

آرياي عزيز اميد ما ايرانيان انگشت شما ري كه ايران را نه براي سلطنت ملا يا شاه بلكه براي مردم ايران و شما جوانهاي با غيرت ميخواهيم فقط به شماهاست.

پاينده ايران نابود باد زنجير استبدادي

June 25, 2006 10:06 PM  
Anonymous Anonymous said...

Hey, what's up? I just found your blog via Korosh's (Price of the Freedom). Anyway, just wanted to say hi, even though I don't know if you'll understand this considering you speak Persian, I speak English and can't read Persian (even though I do speak an iota). I read that cry poem, very sad. Do the prsioners actually do that in the prisons in Iran? Anyway, till next time.

July 11, 2006 9:54 AM  
Blogger PaRaDa said...

kojayeeeeeeee?

July 14, 2006 11:36 PM  
Anonymous Anonymous said...

آريا جان ، کجايــــــــــی عــزيز ؟

July 31, 2006 8:41 PM  

Post a Comment

<< Home

Free Site Counters
sokoot night