Thursday, May 11, 2006

صحنه؟

صحنه نشریه ای دانشجوئی در یکی از دانشگاههای شهرمان است امّا زیاد نام آشنا نیست
هفته پیش شماره دوم این نشریه که پس از جندین ماه به خاطر شماره اوّلش بسته شده بود توسط شخصی به دستم رسید ابتدا فکر نمی کردم محتوای پر باری داشته باشد امّا پس از کمی خواندن دست خط نویسنده نکات بسیار مهّمی نظرم را جلب کرد بر همین اساس برآن شدم تا این دستنوشته ها را که نامش را گذاشته نشریه صحنه برای شما فارسی زبانان اینجا بیاورم
این نشریه پس از نوشتن متن آن با خودکار به تعداد محدودی فتوکپی گرفته می شود تا در دسترس بقیه دانشجویان قرار بگیرد لازم است همین ابتدا بگویم که بنده اصلا دانشجو نبوده و نیستم و این نشریه توسط شخصی در اختیار حقیر قرار گرفته است
به جز نام صحنه که با حروف بریده شده از روزنامه در بالای نشریه با یک علامت سئوال بزرگ مرتب شده است در جائی زیر این عنوان نوشته شده( فریزه نامه مستراح) و درست سمت دیگر نوشته (به مستراح خوش آمدید) و نکته بسیار جالب ادعیّه ایست تحت عنوان دعای ورود به مستراح با متن عربی و ترجمه فارسی
ترجمه فارسی آن چنین است
به نام خدا خدایا من پناه می برم به تو
از شیطانهای نر و ماده

قابل توجه شما دوستان که روی تمام این جملاتی که بالا گفته شد با یک قلم یا خودکار و یا شاید هم ماژیک نقطه گذاری شده است به گونه ای که به سختی قابل خواندن است
متن زیر در این نشریه دانشجوئی نوشته شده بود که برای شخص خودم بسیار خواندنیست

ای قوی سپید برخیز و برگیر
صحنه 6 ماه از فعالیت نشریاتی بازداشته شد
این حکمی بود که شورای فرهنگی دانشگاه پس از تعدیل حکم کمیته نظارت بر نشریات دانشگاه صادر کرد تا شاید این گونه مسائل بصورت کدخدامنشی و واسطه گری حل شود.لایه درونی حکم صادره تنها لغو موقت فعالیت بود. اما آیا این همه همه چیز بود؟
فعالیت انتقادی همواره مورد مواخذه و تهدید بوده است.کسانی که جلوتر از نوک بینی خود را نمی بینند در زندگی شان جز خوردن,خوابیدن,راه رفتن,قدم زدن,دویدن, نشستن,ایستادن,به مستراح رفتن,جنباندن فک به مثابه حرف زدن,سکس کردن و بسیاری از کارهای دیگر بجز فکر کردن را بصورت ریتمیک,مستمر و مداوم انجام می دهند قادر به تحمل مخالفت نیستند آنها می خواهند تا حدامکان همگان در سکوت و سکون باشند . زندگی در خلاء با انبوهی از مخدّرات مختلف زندگی برای آنها تلفیقی است از لذّت و.... هنر نیز در زندگی اینها تبدیل به کالائی شده که می توان به تعداد نامحدود تکثیر و دردسترس قرار گیرد کالای هنری نباید افراد را به کار ممنوعه یا همان اندیشیدن بکشاند بلکه باید مخدّری باشد که مخاطب را در زندگی ساختگی آنها غرق کند وگرنه باید معلوم گردد
تکرار مکرّر فعالیّت هائی محدود در هاله ای از رعب و وحشت و لذّت ساختگی ارمغان آنها برای انسانهاست هر کس خلاف این سیکل فاسد و خراب اقدام کند باید ساکت گردد.نباید بگوید, بنویسد و حتّی فکر کند کاغذ سفید را نباید به تراوشات ذهنش آلوده کند,آری این است انسانی که آنها می خواهند این است تفّکری که آنها می پسندند و این است نشریه ای که به آنها آسایش می دهد
امّا!
ما اینگونه نیستیم. ما این اجبار را بر نمی تابیم
منتظر شماره بعدی صحنه باشید با همه سانسورهایی که بر پیکرش می کوبند. اما باز مقاومت می کنیم

مدیر مسئول: مزدک پاکزاد

پ/ن
امشب با دوستی در حال بحث و مناظره بودم بیچاره ادعای روشنفکری و بیخدائی هم دارد به او گفتم اگر دانشجوی خانه کارگر بودی مانند بقیه اعضا باید در راهپیمائی روز کارگر شرکت میکردی و به تهران می رفتی
عمدا روی کلمه باید تکیه کردم تا نظرش با حقیقت درونش مطابقت پیدا کند
فورا گفت به هیچ عنوان شرکت نمی کنم اصلا به من چه
فکر کردم با اصل و پایه اعتراضات کارگری مشکلی دارد
پرسیدم به چه دلیل
گفت این مردم حقشان است لیاقتشان بیشتر از این نیست
واقعا تاسف خوردم یعنی انسان دوستی کجا میرود این کدام وجدان است که اینگونه خودش را به خواب غفلت زده است
تو چشمهایت را بر روی کودکی می بندی که شبها گرسنه می خوابد و فقر را که بزرگترین عامل بدبختی بشر است نیک می شماری
چون تو و دیگر هم کیشانت در آسایش نسبی که در نظرتان آسایش است به سر می برید
تو خودت را مخالف اعدام هم میدانی برایت متاسفم
با همه شما هستم که اینطور اندیشه می کنید و خودتان را به خواب زده اید و چشمهایتان را بر روی همه چیز و همه کس به راحتی می بندید
پس چون تو تحت شرایطی نیستی تا مرتکب جرمی شوی باید این را هم اضافه کنی که اعدام عمل خوبیست
پس هر عملی که قانون بر علیه منافع ما تصویب کرد و به ثبت رساند عملی زشت است
درست همان لحظه بحث هزینه دانشگاه را به میان آورد و از سنگینی هزینه نالید نگاهش کردم و حالم از او به هم خورد

_______________________________________________________________
IMPORTANT

تنها چند روز دیگرفرصت برای نجات جان فیض مهدوی باقیست

ولی الله فیض مهدوی جوان آزادیخواه هم اکنون در زندان گوهردشت مرگ را انتظار می کشد
نامبرده تنها به صرف داشتن عقایدش محکوم به مرگ شده است و تا چند روز دیگر یعنی بیست و شششم اردیبهشت قرار است به چوبه دار آویخته شود
از روزی که قرار شد پرونده هسته ای رژیم به شورای امنیت فرستاده شود حکومت سر تا پا کثافت و خونخوار ملایان دست به اقدام گسترده جهت اعدام زندانیان بخصوص زندانیان سیاسی زده است
و با این عمل سعی در نشان داد افسارگسیختگی خودش از فرامین حقوق بشری و پیمانهای بین المللی دارد

و می خواهد ثابت کند او اگر بخواهد می تواند در مقابل دنیا بایستد و همچنان ناهنجار باقی بماند و اصول مذبوحانه خودش را بدون واهمه از سازمانهای جهانی پیش ببرد
امروز ولی الله فیض مهدوی جوان بیست و هشت ساله خودش را برای مرگ و بوسه بر طناب دار آماده می کند
هموطنان کوچکترین کمکی که می توانیم بکنیم دست زدن به یک اعتراض گسترده بر علیه این عمل بسیار زشت و غیر انسانیست
تا با اعتراض خود سبب افزایش فشارهای بیشتر بین المللی برای نجات جان یک انسان بیگناه باشیم


پیام دّوم ولی الله فیض مهدوی از زندان گوهر دشت
من ولی الله فیض مهدوی که در مهرماه 1380به اتهام پیوستن به سازمان مجاهدین خلق در
عراق و اقدام علیه امنیت کشور دستگیر شدم . چون من یک زندانی عقیدتی هستم و اقدام تروریستی علیه حکومت انجام نداده ام و فقط صرف داشتن عقیده ام در داخل زندان به سر می برم از تمام افراد آزادی خواه و سازمان های حقوق بشری می خواهم که از اعدام من ممانعت به عمل بیاورند و جلوی این عمل غیر انسانی حکومت را بگیرند


روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر-حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام, زهرم در پیاله, اشک و خونم در سبوست
مر گ او را از کجا باور کنم؟

فریدون مشیری




  • پتیشن برای نجات جان ولی الله فیض مهدوی

  • فیض مهدوی1
  • فیض مهدوی2
  • فیض مهدوی3
  • فیض مهدوی4

  • فیض مهدوی5

  • فیض مهدوی6


    صدای ولی الله فیض مهدوی از درون زندان






























  • Free Site Counters
    sokoot night