Thursday, September 14, 2006

تصادف زندگی

زندگی پر از فراز و نشیب است بی آنکه ما بخواهیم آن را در اختیار بگیریم بی توجه به ما می گذرد در حالیکه دیگان قصد دراند ما را در اختیار بگیرند تا آنطور که دلشان می خواهد من و تو را همچون یک بوته گوجه فرنگی پرورش دهند در صورتیکه خودمان از همان روز اول از خویشتن خویش غافل بوده ایم و در هر زمان آنطور که ما را پیچ و تاب داده اند پیش رفته ایم یعنی در هر شکل یک زندگی بدون ارده زندگی تصادفی
در حقیقت روش و آئین زندگی همه مردم دنیا به همان شکل سنتی شکل می گیرد شما بروشهائی زندگی را می آموزید که سالها پیش از این اجداد شما آنگونه زیسته اند و در عین حال وجود وسایل و ابزارهای پیشرفته برای آسایش من و تو باز هم نتوانسته شیوه درونی زندگیمان را تغئیر دهد
در این زمینه بهتر است مقاله ای بخوانیم به ترجمه یلدا یزدان پناه از آشو همان هندوی معروف
عاشق,بالغ است
کودک بدنیا می آید. مطمئنا نمی تواند به مادرش عشق بورزد; او حتی مادر و پدرش را نمی شناسد او کاملا ناتوان است موجودیتش هنوز انسجام نیافته, یکپارچه نیست; هنوز به خودش متکی نیست او فقط یک امکان است مادر و پدر باید به او عشق بورزند خانواده باید باران عشق را بر سر او ببارد اینک او فقط یاد می گیرد که همه باید او را دوست داشته باشند او هرگز دوست داشتن را فرا نمی گیرد. کودک به همین ترتیب بزرگ می شود و اگر با این نگرش که همه باید او را دوست داشته باشند بزرگ شود تمامی زندگیش را نابود ساخته است
رشد فیزیکی می کند اما ذهنش نابالغ می ماند
انسان بالغ نیازهای دیگران را می شناسد, به این معنی که احساس می کند اینک وقت آن است تا او هم کسی را دوست داشته باشد
نیاز به معشوق بودن نیازی بچه گانه و نابالغانه است. نیاز به عاشق شدن از روی بلوغ است. زمانی که آماده ی دوست داشتن هستید رابطه ای زیبا بوجود می آید در غیر اینصورت هرگز وجود چنین رابطه ای عملی نیست آیا ممکن است در یک رابطه دو نفر برای هم بد باشند؟ بله این اتفاقی است که در سراسر دنا رخ می دهد خوب بودن بسیار سخت است
شما حتی با خودتان هم خوب نیستید چطور می توانید برای دیگری خوب باشید؟ حتی خودتان را دوست ندارید! چطور می توانید دیگری را دوست داشته باشید؟ عاشق خودت باش با خودت مهربان باش.رهبران باصطلاح مذهب به شما آموخته اند که هرگز خودت را دوست نداشته باش هرگز با خودت مهربان نباش احمقانه و بی معنی است- این بخش پیرامون خودآزاریهای مذهبی مانند روزه و یا حرکات مرتاضها و... است لااقل نظر مترجم و نویسنده بر این اصل موافق است
من اولین و مهمترین اصل را به شما آموزش می دهم . نسبت به خودتان مهربان و عاشق باشید خشن نباشید آرام و لطیف باشید به خودتان توجه کنید یاد بگیرید که چطور خودتان را ببخشید بارها و بارها 7 مرتبه 77 مرتبه 777 مرتبه , نحوه بخشیدن خودتان را بیاموزید – منظور همان است که خو را سرزنش نکنید

خشن و نامهربان نباشید به خودتان دشمنی نورزید. سپس شکوفه م کنید و با این به گل نشستن گلهای دیگر نز به سمت شما کشیده می شوند. طبیعی است سنگ سنگ را جذب می کند و گل به طرف گل جذب می شود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت

فریدون

Thursday, September 07, 2006

هنر خوار شد جادوئی ارجمند

گذار زمان گاهی این فکر را در ذهنم ایجاد می کند که این مردم بیش از این حکومت لیاقتشان نیست مردمی که خودشان با آئین عقب افتاده عرب خودزنی می کنند و به جای بزرگان علم و دانش پیرو عربهای پابرهنه سالیان دراز پیش از این شده اند چه افرادی بهتر از حاکمین امروز می تواند بر آنها حکومت کند
وقتی که یک ریزپردازنده یا آی سی الکترونیکی را بر روی صفحات بورد مشاهده می کنم با خود می گویم واقعا در مقابل کدامیک باید فروتنی کرد و احترام گذاشت آن خزعبلات دینی یا صاحب این دانش
امروز تمام زندگیمان و یا حداقل بخش بزرگی از آن را مدیون همین کفار و بدحجابهای خارجی هستیم مانده ام مردم ما به چیز خودشان غرور می ورزند مگر غیر از این است که هر چه هم در علم و دانش پیشرفت کنیم باز هم 3نایع خارجی و علم آنها در این زمینه دخیل بوده اند
شعر زیر از فردوسی مصداق آنچه است که امروز در این سرزمین می گذرد روزگاریست که مشتی رمال خرمهره دار جای صاحبان علم و دانش را تنگ کرده اند و ریاست قوه مجریه احمدی نژاد دیوانه قرار بر تصفیه دانشگاه ها از اساتید سکولار می گذارد

نهان گشت آئین فرزانگان
پراکنده شد نام دیوانگان
هنر خوار شد جادوئی ارجمند
نهان راستی , آشکارا گزند
شده بر بدان دست دیوان دراز
ز نیکی نبودی سخن جز به راز
ندانست خود جز بد آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن

شهریور ماه یاد دکتر حسابی را زنده می کند چند خطی در باب این استاد فرهیخته در روزنامه جام غم خواندم خوبست که شما هم ایشان را بیشتر بشناسید

سید محمود حسابی در سال 1281 هجری شمسی در تهران بدنیا آمد.پدر و مادرش تفرشی بودند. پس از سپری کردن 4 سال از دوران کودکی اش در تهران بهمراه پدر و مادر و برادرش عازم شامات شد.در 7 سالگی تحصیلات لبتدائی را در بیروت در مدرسه کشیشهای فرانسوی آغاز و همزمان تحت آموزش تعلیمات مذهبی و ادبیات فارسی از سوی مادرش قرار گرفت.
استاد حافظ قرآن و دیوان حافظ بود وبه بوستان سعدی,شاهنامه فردوسی و مثنوی مولوی اشراف کامل داشت.
شروع تحصیلات متوسطه ایشان مصادف با آغاز جنگ جهانی اول و تعطیلی مدارس فرانسوی زبان بیروت بود. به همین دلیل پس از 2 سال تحصیل در منزل برای ادامه به کالج آ»ریکائی بیروت رفت و در سن 17 سالگی لیسانس ادبیات فارسی و در سن 19 سالگی لیسانس بیولوژی و پس از آن مدرک مهندسی راه و ساختمان را اخذ کرد. استاد در آن زمان با نقشه کشی و راه سازی به امرار معاش خانواده کمک می کرد. شرکت راهسازی فرانسوی که استاد در آن مشغول به کار بود به پاس قدر دانی از زحماتش وی را برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاد و به این ترتیب در 1924 میلادی به مدرسه عالی برق پاریس وارد شد و در 1925 میلادی فارغ التحصیل شد 1924-1925
همزمان با تحصیل در رشته معدن در راه آهن برقی فرانسه مشغول به کار شد. پس از پایان تحصیل در این رشته کار خود را در معادن آهن شمال فرانسه و معادن زغال سنگ ایالت سار آغاز کرد
سپس بدلیل وجود روحیه علمی به تحصیل و تحقیق در دانشگاه سوربن در رشته فیزیک پرداخت و در سال 1927 میلادی در سن 25 سالگی دانشنامه دکترای فیزیک خود را با ارائه رساله ای با عنوان حساسیت سلولهای فتوالکتریک با درجه ای عالی دریافت کرد.
دکتر محمود حسابی همچنین در رشته های پزشکی, ریاضیات و ستاره شناسی به تحصیلات آکادمیک پرداخت و با شعر و موسیقی سنتی ایران و موسیقی کلاسیک غرب بخوبی آشنائی داشت. در چند رشته ورزشی هم موفقیت هائی بدست آورد که از آن میان می توان به دیپلم نجات غریق در رشته شنا اشاره کرد
او جزو برترین شاگردان انیشتین شد و پس از بازگشت به وطن پیشنهاد تاسیس دانشگاه تهران را داد و خود معمار دانشکده فنی آن شد و تا آخرین روزهای عمر ریاست گروه فیزیک این دانشکده را بر عهده داشت. پروفسور حسابی در دوران نخست وزیری دکتر مصدق وزیر فرهنگ دولت او شد. استاد به چهار زبان انگلیسی, فرانسه, آلمانی و عربی سخن می گفت و به زبانهای سانسکریت, یونانی, پهلوی, اوستائی, ترکی و ایتالیائی تسلط داشت
دکتر حسابی در 1990 میلادی به عنوان مرد نخست علمی جهان معرفی شد و در 1366 در کنگره 60 سال فیزیک کشور لقب پدر فیزیک ایران را گرفت
پروفسور حسابی بدلیل عشق به میهن و با وجود امکان ادامه تحقیقات در خارج از کشور به ایران بازگشت و با ایمان و تعهد به طور خستگی ناپذیر تلاش کرد تا جوانان ایرانی را با علوم نوین آشنا کند.


محمود 4 ساله بود و محمد برادرش 5 ساله که پدر بزرگشان علی حسابی ملقب به حاج یمین الملک یا معز السلطان که مدتی کنسول ایران در روسیه و سپس در بغداد بود ماموریت جدید خود یعنی سر کنسولی ایران در شامات یا همان سوریه , لبنان و اردن را به پسرش معزالسلطنه سپرد. به این ترتیب سفیر کبیر ایران در دولت عثمانی شد و موظف شد بسرعت خودش را به بغداد برساند. سفر ناگهانی خانواده به بغداد همه برنامه های زندگیشان را تغئیر داد زیرا باید با اسبو قاطر و گاری سفر می کردند و به سختی خودشان را به پایتخت عثمانی می رساندند و چون هر روزه 11- 10 کیلومتر بیشتر پیش نمی رفتند سفر خسته کننده شان حدود یک سال طول کشید خانواده حسابی یک سال نیز در بغداد ماندند و بعد عازم شامات محل اصلی ماموریت پدر محمود شدند و در بیروت سکونت یافتند سال اول سال خوبی بود و بچه ها در کنار پدر و مادر زندگی آرام و راحتی داشتند اما بزودی پدر شروع به نامه نگاری کرد تا راهی را پیدا کند و به ایران بازگردد تا پست و مقام مهمتری بگیرد. این تلاشها بزودی نتیجه داد و معزالسلطنه به گوهرشاد خانم گفت: کارمان درست شد باید برگردیم ولی بهتر است بچه ها را همین جا به دایه بسپاریم. این جا ماندن برایشان بهتر است
چرا؟
اینجا به اروپا نزدیک تر است و امکانات تحصیلی خوبی هم دارد می خواهم بچه ها با علوم روز آشنا شوند
اما مادر قانع نمی شد. نمی توانست بچه هایش را به امید دایه رها کند و خودش برای زندگی بهتر به ایران بازگردد پس پدر به تنهائی به ایران بازگشت و برای این راه پیشرفت و ترقی و کسب مقامات بالاتر ره هموار کند تصمیم به ازدواج دوباره گرفت. این وصلت او را به دربار قاجار نزدیکتر می کرد. البته همسر جدید برای فراهم کردن زمینه این نزدیکی شرطی هم گذاشته بود شرط اول این بود که پدر محمود خرجی خانواده ای را قطع و آنها را از منزل سفارتی بیرون کند معزالسلطنه سرانجام به این پیشنهاد تن داد و با این تصمیم وحشتناک محمود و برادر و مادرش در فقر و تنگدستی فرو رفتند اما گوهرشاد که مادری فداکار و متدین و با همت بود تصمیم گرفت با همه سختی ها به هر ترتیبی که شده بچه هایش را بزرگ و به بهترین شکلی تربیت کند و چنین بود که محمود در دامان مادر قرآن و دیوان حافظ را خواند و از حفظ کرد بعد بخشی ازز گلستان و بوستان سعدی را حفظ کرد و سپس منشات قائم مقام و مثنوی مولانا و شاهنامه فردوسی را آموخت به گونه ای که پیش از ورود به مدرسه بسیاری از درسهائی را که باید در مدرسه می آموخت از مادر آموخته بود در این میان تنها کسی که به این خانواده مظلوم و درمانده کمک می کرد و همچون فرستاده ای به داد آنها می رسید حاج علی مستخدم سفرت بود مادر توانست با کمک او 2 فرزندش را در مدرسه فرانسوی بیروت نام نویسی کند این مدرسه را کشیشهای فرانسوی اداره می کردند و تنها مدرسه ای بود که در آن از دانش آموزان شهریه نمی گرفتند به این ترتیب و با این سختی ها استاد وارد مدرسه شد

Free Site Counters
sokoot night