Friday, February 24, 2006

سقوط فاشیست اسلام ...آری؟...نه؟

دوستان چاره ای بیاندیشیم, مدّتیست که ایران و خاورمیانه بیش از همیشه مهم شده اند و ما در خوابی به سر میبریم که انگلیسیها به وسیله مشتی به اصطلاح نویسنده مدّتهاست لالائی اش را میخوانند. الآن مردم ایران در یکی از مهمترین دوره های تاریخ این کشور قرار گرفته اند و سرنوشتشان به دست تصمیمات مشتی ملّای دیوانه افتاده است و هر عملی که از رژیم فاشیستی اسلامی سر بزند مستلزم عکس العملی از سوی دول غرب خواهد بود
اما چرا و به چه علت غربیها به این نتیجه رسیده اند که هدف حکومت از دستیابی به تکنولوژی اتمی تنها ساخت کلاهکهای هسته ای است. البته این جای تامّل فراوانی دارد اما با یک نگاه کوچک میتوان پی برد دولتی که بخش اعظم بنزین مورد نیازش را از خارج وارد میکند و همچنین از بزرگترین منابع نفت و گاز نیز برخوردار است میتواند آن هزینه های آنچنانی را صرف ساخت تکنولوژی تولید بنزین بکند. و از دلایل دیگر میتوان به قائم باشک بازی که با آژانس انرژی اتمی به راه انداخته است اشاره کرد و همچنین ایجاد و حمایت از گروههای تروریستی و تندروی شیعه مانند حماس و سپاه بدر و دیگر اینکه ایجاد اغتشاش در منتطقه بخصوص در عراق که بارها از سوی سرویسهای امنیتی کشورهای غربی این موضوع فاش شد
وجود بخش عظیمی از نفت و گاز جهان در ایران وهمچنین معادن بزرگ مس و دیگر فلزات و منجمله موقعیّت سوق الجیشی ایران در منطقه و بسیاری دلائل دیگر سبب شده است تا آلرژی غربیها نسبت به ایران بیشتر شود
اکنون ما در برهه مهمی از کشمکشهای ایران و غرب به سر میبریم و هرگونه تصمیمی تائین کننده آینده ایران و مردمش است همانطور که بر همه معرض است و از سخنان رهبران مذهبی رژیم فاشیستی بر می آید تمامی هدفشان از این بازیها و سیاست کجدار مریضی که در قبال غرب در پیش گرفته اند تنها خرید وقت است تا بتوانند به نیّت شوم خودشان یعنی دستیابی به تکنولوژی ساخت سلاحهای اتمی دست یابند تا سندی باشد برای پایداریشان برای همیشه و همچنین به گفته آن رئیس جمهور خوش چهره دیدن بیرق اسلام بر قلل مرتفع دنیا منظور همان نشر اندیشه های ضد بشری اسلام است
حال حضور روس در این آشفته بازار میتواند ضمانتی باشد برای طولانی تر کردن عمر آزمایشات هسته ای حکومت آخوندهای دجّال تا با به کار گرفتن همان نیرنگ و سیاست یک بام و دوهوا فرجه بیشتری بدست آورند, برای روسیه و هیچ کشوری مهم نیست که چه بر سر مردم ایران می آید و هیچ زمانی آنها به خاطر مسئله حقوق بشر و یا حقوق زنان ایران را تحت فشار قرار نمی دهند
دولتهای غربی نیز بیکار نخواهند نشست و با تمام وجود سعی می کنند تا با کمترین هزینه تا آنجا که میتوانند به سقوط رژیم کمک کنند تا هرچه بیشتر آرامش را به مهمترین نقطه جهان یعنی خاورمیانه بازگردانند و زمینه را برای چپاول آرام و بی دردسر این مردم فراهم کنند و بهترین راه بکارگیری تحریمهای اقتصادی و حمایتهای خشک و خالی از اعتراضات مردمی است حضور وزیر امور خارجه آمریکا در منتطقه یکی از همین تدابیر است تا با دیدن دولتمردان عربستان و لبنان زمینه را برای تحریم ایران و تحت فشار قرار دادنش فراهم کنند و چین را که یکی از وابستگان اقتصادی از لحاظ واردات نفت و گاز و همچنین صادرات کالاهای غیر استاندارد چینی است از این وابستگی خارج کنند تا زمینه را برای هرچه بیشتر منزوی کردن رژیم فراهم کنند که این تنها دودش به چشم مردم ضعیف و طبقه متوسط ایران میرود
از جمله کارهای دیگر آمریکا برای پیشبرد این طرح پروژه بسیار ضعیف هفتاد و پنج میلیون دلاری است که برای تقویت تریبون رسانه های مخالف خارج از کشور که اکثریتشان از و ابستگان خودشان هستند و سالهاست در حال فعالیتند در نظر گرفته است به قول گوینده بی بی سی با این پول حتّی نمی توان یک فیلم معمولی در هالیوود ساخت
حال باید دانست که چرا رئیس سندیکاهای آمریکائی به خاطر رانندگان شرکت واحد در آمریکا کمپین و تجمع اعتراض آمیز بر قرار
می کند
با همه این تفاسیر همه ما به خوبی میدانیم که هر گونه حرکت انقلابی در ایران توسط چماقداران رژیم در نطفه خفه میشود و نه تنها مبارزین مرگ را به جان خود خریده اند بلکه از آن پس دیگر حتّی خانواده هایشان در آرامش نخواهند بود و از سوئی مشکلات اقتصادی بسیار زیادی که رژیم برای مردم ایجاد کرده است چنین فرصتی را از مردم گرفته است تا زمانی برای اعتراض داشته باشند
پس همگی به خوبی میدانیم چنین طرحی به این راحتیها عملی نخواهد شد و آمریکا باید با این خیال خام خودش را سرگرم نکند و امیدی به انقلاب نارنجی یا خاکستری و یا هر انقلاب دیگری که باعث کاهش هزینه سقوط رژیم بشود نداشته باشد و این آرزو را فعلا به گور ببرد که بر موج حرکتهای مردم سوار شود و بار دیگر حکومت را به دست گیرد, مطمئن باشید هم اکنون نیز مشکلشان تنها دستیابی رژیم به سلاح اتمی است که توانمندی خارج شدن از زیر یوغ اربابانش را فراهم می کند و هیچ وقت این مردم ایران نیستند که هدف قرار بگیرند تا از دست مشتی دیوانه آدمکش نجات یابند
با منتفی شدن حرکتها مردمی تنها چند راه دیگر برای دولتهای غربی بخصوص آمریکا باقی می ماند مطمئنا ایران برزیل و یا آفریقای جنوبی نیست که در مقابل تحریمها تسلیم شود در نتیجه تنها چند راه حل باقی میماند که تمامی آنها به حمله نظامی ختم میشود
امّا نوع حمله بسیار مهم است و تنها به دو شکل میتوان حمله آمریکا به ایران را تصوّر کرد ابتدا حمله ای با کمترین هزینه که ممکن است منجر به سقوط و بی ثباتی رژیم نیز بشود و دوّم حمله ای نظامی با صرف هزینه های جسمی و مالی فراوان
اگر مورد اول را بررسی کنیم بهترین راه حمله هوائی به تاسیسات اتمی رژیم است و ممکن است سبب بر انگیخته شدن مردم برای سقوط حکومت نیز بشود اما این حرکت به این راحتیها نمیتواند صورت بپذیرد حکومت فاشیست اسلامی از آنجائی که همه چیز را از قبل پیش بینی کرده است نیروگاههای اتمی را درست در نزدیکی شهرها ساخته و از طرفی نیرو گاهائی نیز در دل زمین ایجاد کرده است که انهدام آنها به این راحتیها صورت نمی گیرد و آمریکا و دولتهای غرب برای این منظور نوعی بمب خاص را که تا عمق زمین پیش میرود پیش بینی کرده اند
امّا با انفجار این نیروگاهها صدمات زیادی از نظر سلامت جسمی و روانی برای مردم مناطق اطراف نیروگاهها به همراه خواهد داشت و در این میان بسیاری از انجمنهای حافظ صلح و حذبهای سبز بیکار نخواهند نشست و دست به اعتراضات گسترده ای میزنند, هر چند به خوبی میدانیم که حتّی حقّ وتو کشورهای اروپائی در حمله به عراق تاثیری نداشت چه برسد به اعتراض مشتی انجمن که بیشتر وابسته اند

و اما راه حلّ دوّم یعنی حمله نظامی به ایران درست مانند عراق و افغانستان , برای انجام این مهم دول غربی بالاخص آمریکا باید هزینه گزافی را بپردازند که مطمئنا این هزینه را بعد از تصرّف از سرمایه های این سرزمین به حساب خودشان بر می دارند و برای سالهای طولانی کشورشان را بیمه نفت و گاز ایران می کنند
خوب میدانیم که این تنها نیروی نظامی آمریکا است که میتواند چنین مهمّی را برای غرب برآورده کند اما به خاطر کمبودی که از نظر تعداد تفنگداران مورد نیاز برای حمله به ایران دارد و همچنین مشکل برقراری نظم و آرامش در عراق و افغانستان به این سادگیها نمی تواند سقوط ویروس تروریست اسلامی را میسّر کند و آرامش در منطقه را برای چپاولی آرام فراهم کند
از طرفی حکومت آخوندی تروریست بی تفاوت نخواهد بود و با و ایجاد خطوط تولید موشکهای مختلف خودش را بیش از همیشه مجهز می کند اما به نظر نمی رسد که از لحاظ جمع آوری نیروی نظامی بتواند موفق باشد بسیاری از نیروهای نظامی از سران رژیم رضایتی ندارند و از پیشتر در کنج خانه ها گفته اند که از جنگ خواهند گریخت
مدّتیست که بسیاری از رسانه های غربی ول وله ای در مورد حمله نظامی به ایران به راه انداخته اند تا با ایجاد جنگ روانی رژیم را از خر شیطان پائین بیاورند و رام خودشان کنند و اصلا مهم نیست که چه بر سر مردم ایران آورده میشود امّا خوشبختانه و یا شوربختانه رژیم هنوز بر سر موضع قبلی خودش است و تنها دنیا را به بازی گرفته است
مطمئن باشید اقدام یک حمله نظامی مستلزم شرایط خاصی است و به این راحتیها نمی تواند صورت بگیرد و با استراتژیهای آقایان ایکس و ایگرگ در آمریکا و یا اروپا به این زودیها حمله نظامی صورت نخواهد گرفت
آمریکا برای اینکه به ایران حمله کند ابتدا نیاز به برقراری امنیت در عراق دارد که ممکن است بخشی از آن با سرنگونی حکومت ایران بوجود آید اما در شریط فعلی چنین نظمی وجود ندارد و از سوی دیگر برای عملی کردن هر یک از طرحهای فوق حال یا تحریم یا حمله نظامی نیازمند جلب آراء عمومی دولتهای بزرگ و صنعتی جهان است و همچنین نیاز دارد تا رضایت مردم و سنای آمریکا را بدست آورد تا از کشته شدن سربازان آمریکائی در جنگ خود دچار معضلات داخلی نشوند
خوب به موضوع کاریکاتورهای پیامبر اسلام توجه کنید شاید موضوع از ابتدا سیاسی نبوده باشد اما حکومت ایران که از موضوع اطلاع کافی داشته است و از این کاریکاتورها که تنها مربوط به این چند هفته اخیر نبوده است سعی میکند در زمان بحران اتمی با به وجود آوردن جوّ نا آرام در منطقه چهره غرب را خراب کند و زیر سئوال ببرد و از این مسئله به نفع خودش بهره برداری کند درست نقشه ای از پیش طرح شده, جمع آوری تعداد زیادی پرچم از پیش و حمله به کنسولگریهای چند کشور اروپائی در کشورهای شیعه نشین
که این نه تنها به ضرر کشورهای اروپائی تمام نشد بلکه سندی شد برای مردم غرب تا هر چه بیشتر با چهره اسلام آشنا شوند و غرب از این موضوع به نفع خودش سود جوید و بار دیگر رضایت مردم و نمایندگانش را برای حمله نظامی جلب کند
حکومت فاشیستی اسلامی حاکم بر ایران نیز مدّتهاست با ایجاد اخلال در عراق سعی بر ایجاد یک حکومت شیعه دیگر دارد و سر گرم کردن غربیها در این منطقه تا فرصتی برای حمله به ایران نداشته باشند
ایجاد اختلاف میان شیعیان و سنّیهای عراق بهترین شکل اخلال است

صدای پای پوتینهای سربازان آمریکائی را بر این سرزمین میشنوم, آن روز زیاد دور نیست روزهای سختی را در پیش خواهیم داشت مرگ همین نزدیکیهاست
مردم ایران بیش از همه چیز نیاز به یک انقلاب بزرگ فرهنگی دارند که با حضور این حکومت این هدف به سختی امکان پذیر است
می دانی آنروز نیز که انقلاب کردند روشنفکران ما فقط مدعی روشنفکری بودند هیچ وقت نفهمیدند یک رهبر مذهبی هرگز نمیتواند دموکراسی را برای ایران به ارمغان بیاورد و او که آنچنان از سران حکومت پیشین اعدام می کند روزی از ایشان به دار خواهد آویخت
حال امروز هم همان واقعه در حال تکرار شدن است اما مردمی که درک کاملی از هدفشان برای ایجاد حکومت آینده ندارند باز فاجعه خواهند آفرید
هیچ ذهنیّتی درستی از خواسته هایشان ندارند

Friday, February 17, 2006

هالوکاست

یکسال دیگر به عمر ننگین ناجمهوری اسلامی خونخوار, و به تاریخ سیاه مردم ایران اضافه شد و اپوزیسیون مبارزین خارج و داخل کشور هنوز راه به جائی نبرده اند
در روز سیاه سالگرد انقلاب استحماری سخنرانی پرزیدنت برگزیده امّت* اسلامی که به صورت مستقیم از طریق شبکه سی ان ان پخش میشد و همانطور که به انگلیسی بر گردانش می کردند و بر روی جملات مهم ذرّه بین می شدند شگفت انگیز بود. و نکته مهم این سخنرانی بارها افسانه خواندن کشتار یهودیان یا همان هالوکاست بود
هیچ شخصیّت باهوشی نفهمید که مرد کوتوله تیر خلاص زن اوین, او که آن روز از دیوار سفارت امپریالیسم بالا رفت و امروز طرفدارانش این عمل را تکرار می کنند, منظورش از افسانه خواندن هالوکاست چیست؟
پرزیدنت محبوب و تیر خلاص زن, شخصیت زشت منظری که حتّی از زحمت هنرمندان کاریکاتوریست كاسته در تمام مدّت قصدش تنها دفاع از آرمانها و دستاوردهای انقلاب اسلامی و آن رهبر مهربان بوده است.تنها خواست به جهانیان بگوید هالوکاست واقعی اینجاست .اینجا هر روز در حال تکرار شدن است امّا دنیا چشمانش را بسته . چه کسی میتواند منکر نسل کشی رژیم خونخواران زالو صفت اسلامی باشد به جزء امپریالیسم جهانی .از روز شروع حکومت ضحّاکان و جلّادان هالوکاست شروع شد درست از پشت بام مدرسه علوی, از آن زمان ما هر روز در این کشور هالوکاست داریم. هالوکاست همین دیروز با اعدام حجّت زمانی,حمله به ساختمان دراویش گنابادی, بازداشت وشکنجه الهام افروتن, دستگیری و شکنجه اعضای سندیکای اتوبوسرانی و بسیار هالوکاستهای پنهان رخ داد. تابستان شصت و هفت از دیگر افتخارات کارنامه انقلاب شکوهمند است که شایسته جایزه نوبل هالوکاست بوده و باید این مدال افتخار از هیتلر پس گرفته شده و به امت اسلام تعلّق گیرد.کشتار سال شصت, مرگهای خاموش, کارتون خوابی, اعتیاد, فقر, خودکشی, انواع بیماری جسمی و روانی, اعدامهای خیابانی, اعدام همجنسگرایان, ایجاد جنگهای ساختگی و کمک به کشتار امت اسلام ,اعدام بسیاری از قاچاقچیان مواد مخدر در سالهای قضاوت حضرت جنایتکار کبیر مصباح یزدی به خاطر دخالت این افراد در ترانزیت مواد مخدر و بسیار دیگر موارد که از حد و حدود این مقاله خارج است از دیگر نبوغ و افتخارات حکومت مهرورزی در زمینه هالوکاست است
هالوکاست امروز در دل خاکهای خاوران خفته است

امّت*=پیروان- به معنی جدید مردمان امی و نادان
_-----------------------------------------------------------------------------------------------

دو نفر از کسانی را که ساعت هشت صبح به بازجوئی برده بودند ساعت یازده و نیم برگرداندند. دورشان را گرفتیم تا بگویند که با آنها چه کرده اند. آنها را صبح یک راست همراه با نود و شش نفر زندانی دختر و پسر دیگر به دادگاه گیلانی برده بودند.گیلانی حکم اعدام دسته جمعی شان را داده بود.و بعد گفته بود که اگر کسی حاضر به مصاحبه شد ممکن است در حکمش تاثیری داشته باشد.آنها در دادگاه بدون کیفر خواست و با چشم بسته به اعدام محکوم شده بودند و فقط وقتی که می- خواستند زیر ورقه حکم اعدام را امضاء کنند چشم بندشان را بالا زده بودند. می خندیدند پر از نیرو و شور بودند.هنوز اثر شکنجه در پاهایشان به اندازه ای بود که راه رفتن برایشان دشوار کند.منتظر اعدام بودند.ناهار را با هم خوردیم و کمی شوخی کردیم
یکیشان آزاده هیجده ساله و دیگری فریبا شانزده ساله بود.فریبا دختری بود از یک خانواده بسیارفقیر که در جنوب شهر بزرگ شده بود. بیست و دو روز بود که دستگیر شده بود. نه او از خانواده اش خبر داشت و نه آنها از او. ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود که هر دو نفرشان را صدا زدند.آنها از بچه ها خداحافظی کردند و از بند خارج شدند.شب بعد اسمشان جزء لیست نودو هشت زندانی محارب که در اوین اعدام شده بودند در روزنامه خواندیم.

بر گرفته از کتاب خوب نگاه کنید راستکی است
نوشته پروانه علیزاده


امير عبّاس فخرآور دانشجويی که به اتّهام اقدام عليه امنيت ملی به 8 سال زندان محکوم شده ، وضعيّت زندانها و شکنجه هايی را که هنگام بازجويی در مورد وی اعمال شده بود تشريح کرد و گفت : مدت 8 ماه را در سلولهای انفرادی 59 سپاه عشرت آباد گذراندم، وقتی از آنجا بيرون آمدم دست چپم توی گچ بود . مچ دستم را زير شديدترين شکنجه ها شکسته بودند ، صدای شکسته شدن استخوانهای دستم را هيچوقت فراموش نمی کنم و هنوز توی گوشم هست ، بعد بينی ام شکست ، سرم بارها شکست ، تمام استخوانهای بدنم در واقع آسيب ديده بود و به بيماريهای شديد پوستی دچار شده بودم . از نمايندگان سازمانهای حقوق بشری که به ايران سفر می کنند می خواهم از زندانهای مخوف رجائی شهر و قزل حصار بازديد کنند . (راديو فردا 8/4/83
<<منبع سایت روشنگری>>
____________________________________________________________
Important
دختر جوان و بیست یکساله ای به نام الهام افروتن که تا مدتی پیش در بخش کامپیوتر هفته نامه تمدن بندرعباس فعّالیّت می کرده است امروز به خاطر کپی برداری از یک مقاله طنز اینترنتی که مربوط به یک طنز نویس ایرانی خارج از کشور میشود در حبس عمّال جنایتکار و فاحشه رژیم بسر میبرد
طنز مورد نظر درباره خمینی ملئون و دارو دسته اش است که ورود او به ایران را به ورود ویروس ایدز و تکثیر آن تشبیه کرده است
به هرحال یک جوان ایرانی امروز به خاطر این نوشته در وضعیت بسیار بدی قرار گرفته است در حالیکه مادرش سکته کرده و خودش به نوشته سایت مانیها در زندان به حال اغماء در آمده و برخی خبر از مرگ او میدهند
به امید زنده بودن این هموطن و برای کمک کوچکی به جهت نجاتش از مرگی خاموش این خبر را گسترش دهید و پتیشن زیر را امضاء کنید
برای آزادی الهام افروتن پتیشن را امضاء کنید

اصل نوشته
اصل نوشته برای دانلود
---------------------------------------------------------------------------------
سايت مانيها: همان‌طور که انتظار مي‌رفت، خبرها حاکی از خودکشی الهام افروتن در زندان و اغماء اوست
به سياق هميشه اين‌بار هم گويا داروی نظافتی در دسترس او قرار رفته و يا سرش به جسم سختی اصابت کرده است
اينک خبرهای ما حاکی از آن است که الهام افروتن باوجود آن که همه‌ی اعترافات مورد نظر اداره‌ی اطلاعات را پذيرفته است، نتوانسته فشارهای وارده را تاب آورد و به اغماء فرو رفته و برخی منابع از مرگ او خبر می دهند. اين منابع علت عدم انتشار خبر مرگ افروتن را، آماده‌سازی فضا برای اين امر ذکر مي‌کنند که با انتشار خبرهای خودکشی و اغماء صورت گرفته است
همين تلاش برای سرپوش گذاردن بر شکنجه و اعمال فشار بر الهام افروتن- و مرگ احتمالی او- باعث شد که در نهايت استاندار هرمزگان عبدالرضا شيخ الاسلامي، از "دوبار تلاش برای خودکشی توسط او" خبر دهد
روز جمعه 21 بهمن 1384 اعلام کرده بوديم که : "منابع نزديک به جناح راست در رايزنى هاى خود خواستار يک دادگاه نمايشى براى خانم افروتن و ساير دستگير شدگان هستند، اما برخى از منابع از امکان مرگ يا احتمال به اغما رفتن خانم افروتن پيش از موعد برگزارى دادگاه، بر اثر فشارهاى افراطى پاره اى مسئولان زندان بر ايشان خبر داده اند." 21بهمن خبرنامه‌ی گويا
اظهارات شهريار مشيرى ديگر نماينده بندرعباس در مجلس هفتم، درباره اينکه دست‌هايى در كار بوده تا چهره دير باز را مخدوش كند، در ادامه‌ی به وقوع پيوستن بقيه‌ی پيش‌بيني‌هايی که تا کنون صورت گرفته بود، و شايعاتی که زمزمه مي‌شد، اعتراف به اين نکته است که الهام افروتن قرار است قربانی بازسازی چهره‌ی علی ديرباز راهيافته‌ی مجلس هفتم شود
طبق اظهارات او، که گفته است: "اين خانم اقرار كرده است كه در فاصله اتمام كار صفحه بندى و تا چاپ روزنامه بدون اطلاع عوامل، مطلب رابين مطالب روزنامه قرار داده است." او الهام افروتن را به سياق هميشگی رژيم جمهوری اسلامی به " دست‌هايی که قصد مخدوش کردن چهره‌ی او را دارند" متصل مي‌کند و به اين ترتيب به جای اينکه به اشتباه حرفه‌ای و البته هميشگی نشريه‌ی خود‌ , که پر‌کردن صفحات، از مطالب ديگران، آن هم بدون ذکر مأخذ است , اعتراف کند، به سياق هميشه اين ماجرا را به دشمنان رژيم مربوط می کند و به اين ترتيب اشتباه صورت گرفته را تلاشی عمدی جلوه مي‌دهد و دخترکی را به کام مرگ مي‌فرستد

منبع سايت روشنگري

Thursday, February 09, 2006

مازوخیسم مذهبی

چند روزی بود که با خانه تماس میگرفت امّا هر بار من نبودم.با خودم گفتم حتما کار مهمّی داره! تصمیم گرفتم شب خودم تماس بگیرم
یکی از حدسهائی که میزدم درست از آب درآمد. خواست که با هم شب بیرون برویم . این از عادات دیرینه من است که بعضی شبها برای قدم زدن بیرون میروم .امّا این دفعه با دفعه های پیش فرق میکرد گفت میخواهیم جای خاصّی برویم سئوال کردم کجا؟ تا نام برد من درجا زدم و کمی عقب نشینی کردم اوّلین بار بود که چنین خواسته ای داشت تا به حال از روحیّات واقعی من چیزی نمیدانست کمی سست شدم منّ من کنان خواستم قانعش کنم که اونجا جای من نیست,من نمیتوانم اما مدام اصرار داشت که نه خوش میگذره!حتما باید همراه من باشی
مدّت کوتاهی بود که با همدیگر آشنا شده بودیم ,چند سالی سنّش از من کمتر بود نمیخواستم خاطرش از من رنجیده شود در هر صورت قبول کردم.لباسی سفید پوشیدم تا بیشتر متوجّه افکارم بشود
بعد از یک ترافیک طولانی و پرداخت هزینه گزاف در حالیکه گوشه خیابان منتظر ایستاده بود پیدایش کردم تا میتوانست از محیط آنجا تعریف کرد تا هر چه بیشتر از آمدنم پشیمان شوم.آنقدر گفت تا به یکی از محلّه های قدیمی شهر رسیدیم هنگام قدم زدن متوجه موضوع بسیار جالبی شدم جلوی درب اکثر خانه ها جعبه های چوبی را گذاشته بودند که تعداد زیادی شمع در حال سوختن بود در حال کنجکاوی بود که تعدادی دختر جوان با آن تیپ و قیافه های اروپائی جلو آمدند و شروع کردند به بوسیدن جعبه و روشن کردن شمع .بیش از حد تعجّب آور بود آمیزش میان فرهنگ غرب و خرافه پرستی در میان جوانان این سرزمین ِ به تاراج رفته
کمی آن طرفتر تعدادی دیگ روی شعله های آتش در حال جوشیدن بود به اصرار رفتیم آنجا جمعیّتی ایستاده بودند و این نمایش مسخره آشپزی را تماشا میکردند کمی نگذشت که رفت جلو و ملاغه بزرگی را در دستش گرفت شروع کرد به هم زدن بعد هر چه خواست که من هم این کار انجام بدهم ,انجام ندادم
گفتم: چه فایده ؟ گفت:موقع هم زدن آرزو کن ,آرزوت برآورده میشه
مگه چیه که آرزو برآورده میکنه ؟حتما یا غول چراغه یا یک چیزی مثل کیمیا گری
خندید گفت: نه حلیمه
گفتم:عجیبه پس مردم از فردا همه جلوی حلیم پزی جمع بشن یا صبح تا شب حلیم طبخ کنن
گفتم: حتما آرزو کردی امسال کنکور قبول بشی؟
اینبار یک لبخند ژوکند زد
گفتم :خوب ورودی صنعتی شریف حتما از توی این دیگ رد میشه.عجب کشفی کردم
کمی پائین تر ایستادیم تا با هم صحبت کنیم امّا سر و صدای بلندگوها که پر بود از صدای ناله و فریاد این فرصت را از ما گرفت,ساختمانی را نشان داد پیشنهاد کرد که برویم آنجا
از درب کوچکی وارد شدیم رفتیم طبقه دوّم ساختمان آنجا چند مرد مسن جلوی در یک اتاق ایستاده بودند,به سرعت خواست وارد شود تا در را باز کرد از صدای فریاد و ناله رنگ از روی من رفت
گفت: بیا داخل چرا ایستادی ؟
قبلا اولتیماتوم داده بودم جائی که مراسم عزاداری باشد جای من نیست چون آنقدر غم و غصّه دارم که کافیست ,مطمئنا با دیدن این مراسم دچار افسردگی شدید میشوم
اما گوشش بدهکار این حرفها نبود و مدام تکرار میکرد بیا داخل خبری نیست
گفتم:همین بیرون خوبه اینجا منتظرت می مانم
آنقدر گفت تا مردان مسنّی که آنجا ایستاده بودند به حرف آمدند
آقا بفرمائید داخل,بیرون زشته, گناه داره
گفتم:گناه ! گناه چیه؟
گفت:بیرون بایستی امام حسین ناراحت میشه
من که دیگه از آمدنم بیش از حد پشیمان شده بودم گفتم اشکال نداره بزار ناراحت بشه
مرد با تعجب نگاه میکرد
با اصراری که میکرد آخر مجبور شدم بروم داخل
موقع در آوردن کفشها دوباره همون مرد آمد جلو گفت:نترس کسی کفش شما رو نمیبره
گفتم:اگه بردن منم جبران میکنم
داخل شدم یک اتاق تاریک با دیوارهائی که با پارچه سیاه پو شیده شده بود همراه تعدادی آدم سیاه پوش و یک دیوانه که مدام در حال ناله و فریاد بود
وارد که شدم دختر کوچولوئی با یک تعداد کتابجه آمد جلو گفتم نمیخوام, بلد نیستم بخونم .چند نفر با تعجّب نگاه میکردند
افرادی با ژستهای مغموم که معلوم نبود برای چی اونجا نشستن,داشتن یک سری ورد عربی را تکرار می کردن
داخل یک اتاق نه چندان بزرگ یک باند بزرگ با آمپلی فایر گذاشته بودند و دیوانه ای مدام در حال فریاد زدن و ناله کردن بود آنچنان ناله میکرد مثل اینکه تمام خانواده اش را یکباره از دست داده باشد
از شدّت سرو صدا سردرد گرفته بودم, شدّت صدا به قدری بود که کف اتاق می لرزید اگر جماعتی کر درون اتاق بودند صدای این دیوانه را می شنیدند (هرچند بیشتر شبیه گروهی احمق بودند)مدّتی نگذشته بود که ناگاه همه به سمت جلو نیم خیز شدند و سجده رفتند خیلی جالب بود درست در مقابلشان کنج اتاق عکسی از یک مرد ریش بلند دستاربند بود که از دیدنش یاد طالبان افتادم و از دیدن این جماعت یاد دوران بت پرستی و عهد حجر
برای مدّتی مشخص نبود که کدام بیچاره ای را تف لعن و نفرین میکنند در دل گفتم عجب جماعت منفی
بیست دقیقه ای گذشت که لامپها روشن شد وناله کردن تمام شد, خوشحال شدم
پیدایش کردم گفتم بریم! گفت کجا؟ صبر کن
متوجّه هجوم و یورش عدّه ای از سمتی به سمت دیگر شدم, بله همه چیز روشن شد
تمام این ناله و فغانها تنها به خاطر مقداری شام بود
از بخت خوب وقتی که اتاق روشن شد یکی از دوستانش را پیدا کرد فرصت را غنیمت شمردم و به سرعت خودم را از معرکه نجات دادم
موقع خارج شدن باز همان مرد مسن آمد: ناراحت شدین؟ تازه شام آوردن
در دل گفتم واقعا که از بوی جوراب داخل اتاق به جزء حالت تهوع هیچ حال دیگری به آدم دست نمیدهد
حالا چه شام خوردنی
یاد جمهور افلاطون افتادم قسمتی که یک ظالم پس از به دست آوردن ثروت فراوان برای گریز از عذاب وجدان از تبصره ای به نام نذر و قربانی و جدیدا خمس و زکات و غیره استفاده می کند
سعی کردم تا خانه پیاده روی کنم اما در بین راه صدای شیپور و نقاره و دیدن جماعتی در حال خودزنی با زنجیر,مجبورم کرد تا از خیر پیاده روی بگذرم
حادثه جالبی هنگام پیاده روی برایم رخ داد, وقتی که به یکی از میدانها رسیدم متوجّه ترافیک ماشینهای اطراف میدان شدم کمی که جلو رفتم جوانی را دیدم که اتومبیلش خاموش شده و وسط خیابان مانده, احتیاج به کمک داشت, مو-ضوع بسیار جالب اینکه هیچ کس حاضر نبود تا از اتومبیلش پیاده شده و کمکش کند
تا من را دید خوشحال شد با دست برای کمک اشاره کرد, او نشست و من شروع کردم به هل دادن بعد از تحمّل یک فشار و اقعی بر تمامی اعضاء بدنم ماشین روشن شد, امّا باید ننگ گفت بر این مردم بی هیچ تشکّری گازش را گرفت و رفت درحالیکه خودم هم به همان مسیر میرفتم
نمیدانم حق با چه کسی است اما این مردم شکمباره به اندازه سر سوزنی هم ارزش ندارند تنها در فرهنگ و آدابشان چیزی به جزء شکم و زیر شکم نمیشناسند آیا واقعا زیستن در این سرزمین از عقل است
واقعا باید غم مردمی را خورد که خود عامل بدبختیشان هستند

قرار بود در مورد خود زنیهائی که در این چند روز دیدم یا در کل خودآزاری که در این ماه رواج دارد مطلبی بنویسم اما میدانم که از حوصله خواننده عزیز خارج است
بدترین نوع خودآزاری که دیدم تصاویری بود از مردان و جوانان و حتی پسران خردسال دشنه به دست در عراق که با کاردهای بسیار بزرگ بر سرشان میکشیدند و بعضی از سرخی خونی که بر سر و رویشان پاشیده بود قابل شناسائی نبودند, این تصاویر را بارها شبکه های خبری سی ان ان و یورو نیوز به نمایش گذاشتند

دردهای این مردم را هر روز زیاد کردند تا درد خودشان را فراموش کنند, از دیدن این مردم به یاد شخصی می افتم که از شدّت درد بی هوش شده و به حال کما درآمده

شعر زیر از ایرج میرزای بزرگ است بارها این شعر را در مکانهای مختلف خواندم اما تمام آنها سانسور شده بود مظمون شعر در مورد همین مازوخیستهای مذهبی شیعه است که مدتهاست به خاطر شخصیت ناشناس عرب خودآزاری می کنند و دست از این دیوانگی بر نمیدارند
در جامعه ای انقلاب میشود که مردمش به پیشرفت فرهنگی و اقتصادی دست یابند
شخصی که به خودش رحم نمیکند هرگز به دیگران رحم نخواهد کرد

این شعر پر است از الفاظ زشت اگر شایسته نمی بینید نخوانید

زن قحبه* چه می کشی خودت را دیگر نشود حسین زنده
کشتند و گذشت و رفت و شد خاک خاکش علف و علف چرنده
من هم گویم یزید بد کرد لعنت به یزید بد کننده
امّا دگر این کتل متل چیست وین دسته خنده آورنده
تخم چه کسی برید خواهی با این قمه های نابرنده
آیا تو سکینه ای که گوئی سو ایستمیرم عمیم گلنده
کو شمر و تو کیستی که گوئی گل قویما منی شمیرالنده
تو زینب خواهر حسینی ای نرّه خر سبیل گنده
خجلت نکشی میان مردم از این حرکات مثل جنده
در جنگ دو سال قبل ندیدی شد چند کرور نفس رنده
از این همه کشتگان نگردید یک مو ز زهار چرخ کنده
در سیزده قرن پیش اگر شد هفتاد و دو سر ز تن فکنده
امروز چرا تو می کنی ریش ای در خور صد هزار خنده
کی کشته شود دوباره زنده با نفرین تو بر کشنده
باور نکنی بیا ببندیم یک شرط به صرفه برنده
صد روز دگر برو چو امروز بشکاف سر و بکوب دنده
هی بر سر و ریش خود بزن گل هی بر تن خود بمال سنده
هی با قمه زن به کلّه خویش کاری که تبر کند به کنده
هی بر سر خود بزن دو دستی چون بال که می زند پرنده
هی گو که حسین کفن ندارد هی پاره بکن قبای ژنده
گر زنده نشد عنم به ریشت گر شد عن تو به ریش بنده

بر گفته از دیوان ایرج میرزا
باهتمام دکتر محمّد جعفر محجوب

قحبه* = گنده پیر,سرفه زده , زناکار ,فاحشه, زن بدکار

Thursday, February 02, 2006

بگو به همه

آمدم تا دوباره از تو بنویسم از مرگ از سکوت از همه دردهائی که تمام وجودم را فرگرفته همانها که مرگ را برایم آرزو میکنند
از کودکی که هر روز برای لقمه ای نان به جای نشستن پشت نیمکت مدرسه به دستفروشی میرود به گدائی به دریوزگی
مردی که غرورش(چون شیری بی دندان) در میان مشکلات رنگ باخته و تنها برای مقداری پول گردن کج میکند,نامه اعمال پزشکیش را بدست میگیرد,از چند فرزند خردسالش میگوید,بغض را از میان ناله هایش احساس میکنم اشک در چشمانش حلقه میزند تا دل سنگ این جماعت غرق در کثافت و درد به رحم آید و روزی دیگر را به شب و شبی را به صبح برساند
آسمان غبار آلود و پر از درد است به دردهای این جماعت آگاه,او هر روز شاهد این تصاویر دردناک است,این روزها آنقدر بر حال اینان گریسته که دیگر چشمه های اشک چشمانش خشکیده در خیال خود حس میکنم آسمان هم بغض کرده و چیزی نمانده تا اشکهایش سرازیر شود ساعتی از شب نگذشته هوا تاریک است پس از یک خستگی عمیق از کار و دیدن این مناظر تکراری که گاهی فکر میکنم به عادت تبدیل شده آهنگ رفتن خانه سر میدهم
این یکی را نمیدانم چه باید گفت شاید نمایشیست برای رفع خستگی بعد از کار,جوانی که در آن ساعات شب در مقابل یک تیر چراغ برق واقع در جاده اصلی بیرون شهر چنان سر به زمین گذاشته و در حال سجده کردن است که اگر روبه شمال نبود گمان میبردم از آن مسلمانهای افراطی مجنون است در حال نماز خواندن
بیچاره مدتی میشد که آنجا بود و کسی به او توجّهی نمیکرد ابتدا گمان کردم مرده اما هنوز زنده بود و به خاطر نرسیدن مواد به بدنش به این روز افتاده بود
ماشین گشت پلیس بعد از تماسهای مکرّر پیدایش میشود و جوان را برای اوّلین بار در عمرش سوار آن ماشین چند میلیونی بنزمی کنند! امّا نه روی صندلی بلکه درون صندوق عقب ماشین ,به خوبی میدانم که از شدّت درد هرگز این اتومبیل سواری چند میلیونی را به یاد نمی آورد
هر روز شاهد مرگ چنین جوانهائی در کوچه و خیابانهای این شهر هستیم (همه چشمها را بسته ایم و به زمین خیره شده ایم)شاید مهم نیست که انسانی به خاطر سیاست بازیهای عدّه ای جاه طلب جان دهد
تنها در یک استان هر ماه درحدود 150 نفر دست به خودکشی میزنند

امشب آمده بود سراغم تا دوباره خاطراتش را زنده کند و دل کوچکم را به درد آورد آخر خوب میداند که چه زود احساساتم به حال تحرّک در می آیند
از کشتار رژیم آنقدر گفت از جوانهائی که همین نزدیکیها به خاک خفته اند و من و ما از ایشان بیخبریم از او که چگونه با شتر از بیابانها رفت تا جانش را نجات دهد
امشب میخوام زار زار به حال خودم و خودت گریه کنم بزار تو حال خودم باشم
دوست دارم تا صبح شعربگو به ایران از ایرج جنتی رو زمزمه کنم

وقتی خواستم داستانت را باز نویسی کنم اشک امانم را برید

Free Site Counters
sokoot night