Thursday, January 19, 2006

شهرام مرد؟

تو عالم خودم نشسته بودم روی نیمکت کنار شوفاژ به گلدان شمعدانی کنار پنجره که روبروم بود نگاه میکردم
منتظر یک دوست تو مطب دکتر نشسته بودم خوشبختانه دکترم هنوز نیومده بود
دخترک منشی تمام اون مدت یا با خودکارش یه چیزایی مینوشت یا اینکه زیر چشمی زاغ من میزد
مدت کوتاهی نگذشته بود که صدای جیغ در اتاق بلند شد صداش وحشتناک بود انگار به دلم چنگ میزد یکدفعه سکوت داخل اتاق شکست.گویا سالها میشد که روغنکاری نشده
از پشت در پیرزن و پیرمردی خمیده وارد اتاق شدن. پیرزن چاق و نقلی در حالیکه کیف دستیش دور مچ دستش تلو تلو میخورد آروم آروم اومد نشست کنار من خودش رو ول کرد روی نیمکت مثل اینکه خستگی تمام عمرش با خودش آورده بود
پیرمرد عصای قهوه ای رنگش رو به زمین میکوبید تا خودش برسونه به میز منشی دکتر.در همین حال پیرزن نفسی از عمق وجودش کشید بعد دستش کرد توی کیف دستیش دو تا دفترچه درآورد داد به پیرمرد
پیرمرد در حالیکه از شدت لرزش دستاش چیزی نمانده بود تا دفترچه ها از دستش پرتاب بشه دفترچه ها رو گذاشت روی میز منشی
دخترک دفترچه ها رو گرفت کمی مکس کرد گفت:حاج آقا هر دوبا هم مریض شدین؟
پیرمرد: چه میشه کرد دخترم پیری دیگه
پیرزن پرید تو حرفاشون گفت: ننه نمیدونی که همه استخونام درد میکنه دکتر گفته تپش قلب دارم یه عالم برام قرص و ضماد نسخه کرده .الهی گرفتار پیر نشی ننه .خیر ببینی دخترم
کارش که تموم شد اومد نشست کنار پیرزن
تلویزیون داخل اتاق روشن بود یه آقایی داشت اخبار نطق میکرد
پیرمرد بد جوری نگاه میکرد. بعد از چند لحظه رو کرد به منشی گفت: ببخشید دخترم راست میگن شهرام مرده؟
دخترک اینبار داشت با روز نامه ها بازی میکرد یه دفعه به خودش اومد
شهرام؟ کدوم شهرام؟ شهرام دیگه کیه حاج آقا؟
پیرمرد آب دهانش قورت داد
شهرام دیگه همون رئیس جمهور اسرائیله
دخترک سرخ شد یکدفعه مثل بمب منفجر شد رفت پشت روزنامه شروع کرد کر کر خندیدن
من همینطوری مات مونده بودم
در حالیکه دخترک منشی خندش تموم شده بود و داشت چشماش پاک میکرد
پیرزن گفت: من از خدا هفتاد و چهار سال عمر گرفتم همه اینهااومدن و رفتن, شاه رفت, صدام رفت, خمینی ام اومد و رفت, شهرامم میره چه فرقی به حال ما میکنه ما همیشه همین بودیم, تازه بدتر میشه که بهتر نمیشه

پی نوشت
شخصی که به زور توانسته بود بعد یک عمر خوندن حقوق قضایی یک شغل قراردادی داخل یکی از بیدادگاههای رژیم پیدا کنه
میگفت:صبح یکی از روزایی که نشسته بودیم پشت میز درحال رسیدگی به کارهای عقب مونده بودیم یکی از کارمندهای قدیمی و مسن با یک جعبه شیرینی وارد اتاق شد
تعجب کردم پرسیدم فلانی چی شده؟خبریه؟حتما بازنشسته شدی؟یا کسی ازدواجی ....راست بگو چه خبره؟
گفت مگه خبر نداری نمیدونی که آریل شارون رفته تو کما
آه؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!واقعا که
اینجا چه خبره,این مردم از کجا اومدن

8 Comments:

Anonymous Anonymous said...

به نام خدا. سلام آقای آریا. امیدوارم حالتان خوب باشد. لطف کردی وبلاگم و یک یا چند مقاله ام را خواندی. از آن مهمتر، لطف کردی نظر دادی. البته به طور دقیق متوجه منظور شما نشدم. تقریباً تمام وبلاگ شما را خواندم. ــ من مناظره نکردم. اثبات امی بودن و درس نخوانده بودن محمد بن عبدالله عمدتاً دلیل قرآنی و تاریخی دارد. ادعای درس خوانده بودن محمد را هم ظاهراً کسانی مطرح و به گمان خود ثابت می کنند که به قرآن ایمان ندارند. من ادعا و استدلال فرد محترم درباره ی باسواد بودن محمد را بدون استناد به قرآن جواب دادم. حال، ممکن است استدلالم ضعیف و حتا غلط باشد. ــ خدا نفرموده «مهم فقط انسانیت است». «انسانیت» تفسیرهای مختلف دارد. خدا نبی و رسول و امام فرستاده برای آگاه کردن ما از جهان غیب و غیب جهان. من برای شما بسیار احترام قائلم. دین و مذهب و مکتب و مرامت را نمی دانم. ولی برایت احترام قائلم. اما برای محمد و قرآن و علی بن ابیطالب احترام بیشتری قائلم. پیام آنان «ضد اخلاق» و «ضد انسانیت» نیست. طبق خدا، نماز نخواندن یعنی ضد انسانیت. شما، اگر احیاناً ضد شریعت باشی، با خدا «مچ می اندازی». با خدا «نبرد می کنی». می نشینی نزد خودت و خیلی راحت، مثل آب خوردن، می گوئی: «نماز مهم نیست. حجاب مهم نیست. اصولاً دین مهم نیست. قلبت پاک باشد. انسان باش.» ــ فردی محترم را که به دلیل کسب و کار محمد قبل از نبوتش، یعنی تجارت، او را درس خوانده می داند، چه گونه به نقد بکشم و سؤال کنم و جواب بدهم؟ الان من و جناب عالی بخواهیم درباره ی وظیفه ی انسان در باب احکام الاهی صحبت کنیم آیا بحثمان یک سال طول نمی کشد؟ در ضمن، من به گمان خود، سست بودن استدلال فرد محترم را با دلایل ساده نشان دادم. حال، ممکن است شما و دیگران استدلال مرا بپذیرید یا نپذیرید. ــ با احترام.

January 19, 2006 5:45 AM  
Blogger تاجر اينترنتي said...

khasse..khoobe...mikhoonam..chiye???

January 20, 2006 9:12 PM  
Blogger PaRaDa said...

dar morede arion sharun nemidunam chi begam chun ke iruni ha adat daran ke tu kare hame dekhalat konan!!!
;)
dar morede un pirezane ham jaleb bud
khube ke adam in ghadr be zendegish omid dashte bashe haaaaaaa

January 20, 2006 9:15 PM  
Anonymous Anonymous said...

salam
ruzi ke man ham beram melat shirini pakhsh mikonan... bara kheyrat albate....
man ham dar kafe in mardoman mundam
fehlan
bye
fighooli

January 21, 2006 4:46 AM  
Anonymous Anonymous said...

سلام . يه خواهش
ميشه رنگ فنتتو عوض كني؟ منه پيرزن نميتونم بخونم .

January 22, 2006 4:34 AM  
Blogger تـــــرنـــٌــــم said...

درود بـه شـما، قـشـنگ مـینـویـسید.ـ
خـیر ایـن شـعر از مـن نـیسـت الـبته اونـقدر مـعروف هـسـت که لازم بـه تـوضیح نـدیدم :)ـ
شـاد بـاشید

January 24, 2006 12:06 AM  
Blogger padideh said...

از اینکه با وبلاگتون آشنا شدم خوشحالم از کامنتتون هم متشکرم

January 25, 2006 12:24 AM  
Anonymous Anonymous said...

سلام آریا جان

ممنون از کامنت و این همه مهر و محبت تو عزیز ، این نظر لطف و صمیمت توست...

آره عزیز ! حرفهات تمامش این واقعیات هستند ، خود میدانم که چه جهنمی واسه ملت ایران درست کردند

حیثیت و شرافتشون را که ملت ایران در عرصه جهانی از دست داده اند هیچ !!!
حالا بایستی اینبار منتظر یک جنگ به تموم عیار ( نه جنگ فرسایشی ) باشند .

در همه حال پیروز و شادکام باشی

January 27, 2006 12:13 PM  

Post a Comment

<< Home

Free Site Counters
sokoot night