Thursday, January 12, 2006

درک آن معنا

قرار نبود این متن را اینجا بگذارم ,اما عذاب وجدان رهایم نکرد و حس کردم این همان درد مشترک است, میدانم که مدتیست از مسیر اصلی یعنی همان نیشتر زدن بر زخمهای اجتماعی دور شده ام و نمک پاشیدن روی زخمها را از یاد برده ام,اما واجب است این سیاه مشق را اینجا بیاورم,اگر موجب ممد حیات نشوداسباب ممد ممات را فراهم خواهد کرد
خوب به زندگی خیره شو با خودت کمی تامل کن, بیاندیش چند سال و اندی از عمرت میگذرد تا به حال چه کارهایی انجام داده ای پس از ان چه خواهی کرد؟ آیا غیر از این است که تنها در مسیر گذشتگان گام برداشته ای, یعنی خلاصه کردن زندگی بر اساس سه اصل خوردن خوابیدن و تولید مثل یعنی تکرار تکرارها, شما به دنیا می آیید بزرگ میشوید ازدواج میکنید کارو تلاش میکنید برای زندگی مادی بهتر و در نهایت باقی گذاردن نسلی از خود و مرگ.آیا غیر از این به جزء استثناءهای بسیار قلیل سراغ دارید؟گمان نکنم

خوب که فکر میکنم, نمیدانم در جمع انسانها با حیوانات چه فرقی دارند, یک گاو را در نظر بگیرید او هم میخورد میخوابدو تولید مثل میکند و جانداریست پر از منافع مادی گوناگون برای بشر در حالیکه انسانها بیش از منفعت تولید ضررو زیان میکنند و اگر هر کس شرایطش را داشته باشد به راحتی دست به جنایت میزند و ظاهر یک شخص عادل را نیز به خود میگیرد

دومین مهمی که ذهنم را مشغول کرده این شخصیتهای متزلزلیست که هر روز در حال افزایش است اینکه چرا انسان هیچوقت اغناء نمیشود همه ما دارای خواسته های متفاوتی هستیم و تمامیه تلاشمان را برای رسیدن به آن خواسته ها میکنیم .اما اینجااز همه مهمتر این نکته است که پس از دست یافتن به آن هدف پس از مدتی خوشی و شادمانی زود گذر نسبت به آن بی رغبت
میشویم.فرض کنید شما برای دست یافتن به یک کتاب چه کار ها انجام میدهید یا هر خواسته دیگری, خوب که به آرشیو خودم نگاه میکنم میبینم پر شده از کتابها و مجلاتی که تنها چندین صفحه اول آنها را خوانده ام و حالا در حال خاک خوردن میباشند

حالا میفهمی چرا گفتم کاش عشقباز میبودیم, گفتم تا به خاطر بسپاریم که مانند یک گاو زندگی نکنیم یا خواسته هایمان را درست بفهمیم و خواسته های زود گذر نداشته باشیم و همواره خوشیهایمان را پس از رسیدن به یک هدف حفظ کنیم چه بسیار جوانهایی که به دانشگاه رفته اند اما دیگر آن حس و حال اولیه را ندارند, فکر میکنید بار علمی این دانش آموختگان چقدر باشد

گمان میکنم بر همین اساس است که بسیاری از ازدواجهایی که با آنهمه شور و شوق آغاز میشود سرانجام به راهروهای دادگاه های خانواده کشیده شده و منجر به طلاق میشوند,و وای بر کودکی که حاصل این زندگی باشد, مطمئنا لطمات روحی بزرگی را متحمل میشود

گفتم تا گمان نکنید منظور از عشقباز همان شبهای ارضاء جنسیست

برای درک بهتر موضوع سری به
  • اینجابزنید
    و ببینید جزء کدام دسته اید

    پی نوشت
    نمیدانم چرا فراموش کردم اصلا برای چی آمده بودم اینجا,از یاد برده ام که آمدنم تنها برای فریاد زدن دردها از دل کلکیست که هر شب سکوت را میشکند تا و جدانها را بیدار کند

  • 10 Comments:

    Anonymous Anonymous said...

    هي تو ! مطمئني حالت خوبه ؟

    January 12, 2006 9:01 AM  
    Anonymous Anonymous said...

    سلام. نمی دانم چرا احساس کردم خودم بودم که این متن را نوشتم...!
    شاد و پیروز باشی.

    January 12, 2006 5:11 PM  
    Blogger PaRaDa said...

    salam aryaaaaaaaaaa
    to age man ro do ya se sale pish mididi ya webloge leh shode va pak shode man ro
    un salha mikhundi chi mikahsti begi
    to be inha migi ashoftegi
    ay baba
    man taze alan tu oje bikhialim hastam
    yani dust daram basham
    nemidunam tunestam ya na
    vali dige khaili chiza vasam mohem nist ke ghablan bude
    va be khateresh ba hame mijangidam
    alan vali dige faiede nadare
    hame chiz har juri ke baiad bashe pish mire
    jangidane man kari ro az pish nemibare va hichi ro avaz nemikone
    joz khodam ro
    faghat man o avaz mikone va man ro mikone mese baghie
    va man in ro aslan dust nadarammmmmmmmmmmmmm
    ;(((((((((((((((

    January 13, 2006 1:44 AM  
    Anonymous Anonymous said...

    سلام آريا جان

    قبل از هر چيز ممنون از بابت لينکی که به آن مقاله داده بودی اين نظر لطف و صميميت توست .

    راستش مشکل ايران ، مشکل سياسی نيست بلکه مشکل فرهنگيست .
    در اين فرهنگ کهنه و منحط ، واقعيّت جای دروغ، و دروغ جای واقعيّت راگرفته است ! تا آنجا که اينک بزرگترين دروغ و نيرنگ همانا حقيقت ما است!

    با اينهمه نادانی خود را دانا ترين دانايان نيز ميدانيم. که اگر اينچنين نبود، بقول سعدی اگر ميدانستيم که نادانيم، ديگر نادان نبوديم !

    بسياری از ما اگر ميتوانستيم چهره واقعی خود را در آيينه تماشا کنيم کارمان به جنون و خودکشی ميکشيد
    اگر اينچنين نبود که بيست و پنج سال ننگ تحمل نميکرديم. اين توهين و خفت و بد نامی را هيچ مردمی نمی پذيرد، الا يک ملت نادان و بی هويت و لاابالی

    در همه حال پيروز و شادکام باشی

    January 13, 2006 3:11 AM  
    Anonymous Anonymous said...

    با سلام و سپاس

    ممنونم اومدی سر زدی و نظر دادی

    من هر روز آپ می کنم و منتظرم

    هميشه منتظر بهترينها باشيد،اتفاق خواهد افتاد.

    kissu

    January 14, 2006 12:39 AM  
    Anonymous Anonymous said...

    آذر کیانی
    سلام گرامی. ممنون.

    January 14, 2006 4:57 AM  
    Anonymous Anonymous said...

    سلام آرياجان

    آپ شد : و امّـا چگونـه چـاره کـنيم ؟؟؟

    January 14, 2006 3:02 PM  
    Anonymous Anonymous said...

    سلام به آریای عزیز. گفته بودی نباید شرایط و محیط جامعه را از یاد ببرم. اما من می گویم این محیط و فرهنگ خود نیز دستاورد همان سیاست سیاست مداران است. تو چجگونه لباس می پوشی؟ در خیابان چگونه راه می روی؟ گفته ای تلویزیون نمی نگری تا تحت تاثیر قرار نگیری. این خود نیز ناشی از سیاست - البته نادرست - سیاست مدارن کشور ماست. البته سیاست مداران جاهل.
    شاد باشی دوست من.

    January 14, 2006 4:22 PM  
    Anonymous Anonymous said...

    salam
    man alan motevajeh shodam ke dochare ekhtelale shakhsiyatiye eskizoeed hastam....
    in vaghean aliye!!
    man migam heyf hanjarehamune ke faryad bezanim o harum ye mosht adame zabun nafahm konim... man microphone ro bara in kar pishnahad mikonam!!
    moteasefane khaili vaghte cheshm hamun ro roye hamechi bastim... shayad az tarse un tarkesh hast bara inke tuye cheshmemun nakhore kuremun khone!
    movafagh bashi
    fighooli

    January 15, 2006 10:04 AM  
    Blogger padideh said...

    filter shekan dige chi tooie dast o balet dari?

    January 28, 2006 2:42 AM  

    Post a Comment

    << Home

    Free Site Counters
    sokoot night