Friday, May 05, 2006

بابا نان نداد

همچون برّه ای دنبال مادرش او پشت سر پدر در میان تاریکی و مه صبحگاهی می دوید چکمه های نارنجی رنگش از شبنم روی علفها و بوته های لوبیا خیس شده بود .هنوز ده سالش تمام نشده بود, دختری نحیف و لاغر, کار هر روزشان همین بود وقتی که بقیه همسن و سالانش در خواب به سر میبردند او به قول خودش خروس خوان به همراه پدر از خانه خارج میشد تا بعد از طی چندین فرسخ راه به مزارع پنبه ای برسند که شب پیش قول جمع آوری پنبه هایش را به ارباب داده بودند
بیش از دوازده ساعت کار و جمع آوری مقداری پنبه تا هنگام تاریکی و خوردن تکه ای نان بیات که بخت و روزگار اگر یاری میکرد و گوجه ترش و ریزه ای در میان بوته های پنبه پیدا میشد مزه و طعمی دگر به نانشان میدهد بطوری که تا شب از شر سکسکه راحت شوند, تیغ آفتاب از طرفی عطش دخترک را بیشتر میکرد, با آن پاهای ضعیف و کوچکش بالای جوی آب کنار مزرعه می ایستاد و و مانند آهوئی تشنه در بیابان لبانش را در آب فرو میکرد و در آن حالت واژگون آب مینوشید
آنسوی دگر جمعیتی از خواهران و برادران کوچکترش در کنار مادر در خانه ای کاهگلی انتظارشان را میکشیدند تا شبی دیگر در کنار هم در مقابل آتش وسط اتاق جمع شوند و شام ناچیزشان را دور هم بخورند
این بود گوشه ای از زندگی مردمان تهیدست و قشر کارگر در زمان فئودالهای رژیم گذشته زندگیه ارباب رعیتی
سالهاست که دخترک طعم خوشی را نچشیده این بخش کوچکی از خاطراتش در سالهای 1344-45 بود
اینک سالها از آنروزها میگذرد حکومتی دگرگون شد به گمان آمدن روزهای بهتر, اما کاش متحوّل میشد
و اینچنین روزهائی در تاریخ این سرزمین به ثبت نمیرسید
مرگ از در و دیوار احساسات مردم بالا میرود و سقوط انسانیت فاجعه دقایق مردمان این دیار است
کودکان و زنان دستفروش, دختران خودفروش و مردان وطن فروش
به مردم اینجا چه باید گفت در صورتی هر سال هزینه بسیار زیادی صرف ساختن مساجد و رفتن به سرزمین اعراب می کنند که بسیاری از نزدیکانشان در فقر دست و پا میزنند
سالهاست دنیا بر اساس تلاش کوشش طبقه فرودست و کارگر در گردش است اما این نظام سرمایه داریست که هیچگاه حاضر نبوده و نخواهد بود تا میدان را برای آسایش این قشر بسیار ارزشمند و البته بسیار ضعیف باز کند و همآره با ایجاد موانع سعی در جلوگیری از پیشرفت اقتصادی آنها داشته است
وجود نیروی انسانی در هر اجتماعی نقش همانند منابع نفتی را بازی میکند کافیست تنها در یک جامعه کارگران برای مدتی از کار کردن دست بکشند آنگاه به سرعت چرخهای صنعت از حرکت باز خواهد ایستاد
و اقتصاد جامع فلج خواهد شد
نگو روزت گرامی آب از سر من سرگردان مدتهاست گذشته
در انتها تنها اکتفا میکنم به قطعاتی از حقایق همراه با توهم از جبران خلیل جبران, شاید کمی از این تشویش بیکاری و سردرگمی بکاهد وتسکین این درد مزمن باشد
کاش آن شب شوم نبود

جبران چنین میگوید
دوست تنگدستم, اگر تنها میدانستی که نداری که اینچنین تهی دستت ساخته, همان چیزی است که راز دانش داد ورزدیدن و شناخت زندگانی را برایت می گشاید, دیگر از بخت خویش نمی نالیدی
می گویم دانش دادورزی, زیرا دارا چنان سرگرم اندوختن دارائی های خویش است که دیگر زمان جستن دانش ندارد
و می گویم شناخت زندگی, زیرا توانگر در تلاش خویش برای رسیدن به توانمندی و شکوه آزمندتر از آن است که بتواند راه راست و راستی را بپیماید


و رنجی که به جان خریده ای
به خواست آسمان
جای خود را به شادمانی خواهد داد
و نسل هائی که خواهند آمد تنگ دستی و اندوه را
آموزه های برابری و مهر خواهند شمرد

8 Comments:

Blogger PaRaDa said...

hi arya
che ajab....
in postet man ro yade poste ghablie ruspi andakht
un ham haminha ro be 1 zabune dige neveshte bud!
ghamnameye khorshide majazi man ro ham vel kon
khodesh ham nemidune kojaye in donia vailun shode!

May 06, 2006 9:03 PM  
Anonymous Anonymous said...

سلام آريا جان

متاسفانه درس عبرتی نيست برای تاريخ ما .... تاريخ ايران هميشه در حال تکرار شدن است


وطن امروز اسير دو سه تن بی وطن است
انهدام وطن از نکبت اين چند تن است

اين يکی لاشخـورو آن دگری جغد سياه
اين يکی مرده خورو آن دگری گور کن است

..... اين يکی پيشنماز چمن دانشگاه
واقعا قصه او قصه خر در چمن است

بلبلان را همه کشتند به فتوای فقيه
حاليا وقت نوا خوانی زاغ و زغن است

روزگاری که وطن غصب کفن دزدان است
عجبی نيست اگر مرده ما بی کفن است

عطش قاضی اسلام بنازم که چنين
تشنه خون جوان و بچه و مرد و زن است

مذهب قاضی اسلام اگر بی وطنی است
سجده بر خاک وطن ؛ مذهب و آيين من است

May 07, 2006 4:08 PM  
Blogger PaRaDa said...

midunam lafze velesh kon be darde hichi nemikhore
vali vaghean baiad velesh konam!

May 08, 2006 9:02 PM  
Anonymous Anonymous said...

دوست عزیز . . تعدادی از وب لاگ نویسان تصمیم گرفته اند که درحرکتی سمبولیک برای نشان دادن حمایت خودشان از زندانی سیاسی ولی الله فیض مهدوی نام وب لاگ هایشان را برای مدتی به نام او تغییردهند و از عکس او به عنوان لگو استفاده کنند. اگر درایران هستید بسته به شرایط و با درنظرگرفتن مسایل ایمنی اقدام کنید . موفق باشید

May 09, 2006 12:48 AM  
Anonymous Anonymous said...

albate fek konam zaman ziyadi tul bekeshe ke hamchin etefaghi biofte va shayad hargez intor nashe

May 10, 2006 6:44 AM  
Blogger PaRaDa said...

ku pas comment duni balaye?

May 15, 2006 8:53 PM  
Anonymous Anonymous said...

سلام آريا جان

متاسفانه بعضی از اين دوستان نه چندان عزيز برادران مُنگول و برادران اسلامی جز فحاشی کار ديگه ای بلد نيستن ، هر چند بارها و بارها پاسخشون را از من گرفتند
من کامنتی را در هيچ شرايطی سانسور نميکنم ولی اگر حس کنم کامنتی را اينجا درج کرده اند که در خور شخصيت خانوادگيشان است و
!!!....سر تا پا فحش و ناسزاگوئيست

May 19, 2006 1:48 AM  
Blogger PaRaDa said...

chera post haye jadidet comment duni nadare?

May 23, 2006 9:30 PM  

Post a Comment

<< Home

Free Site Counters
sokoot night